ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

فروردین 92

سلام نازگل ملوسم که روز به روز شیرین تر از روز قبلی متاسفم که  روز اول فروردین رو باید با یه خبر بد شروع کنم.پدربزرگ مادری بابا دقیقا در روز تولد 92 سالگیشون و در سال 92 رفتن پیش خدا.روحشون شاد و یادشون گرامی. به این ترتیب بابا شب 1 ام رفتن خونمون و چون باید 5 ام هم میرفتن سر کار تا 12 ام که باز تعطیل باشن تهنا بودن تا 12 ام اومدن پیشمون تهران و 13 رو باهم به در کردیم و 14 ام با مامان جون و باباجون 5 تایی از سمت شمال راه افتادیم سمت خونمون. تو اون 2-3 هفته ای که با مامان جون اینا بودیم کلی دلبری کردی و کلی هم چیز یاد گرفتی.اونایی که یادمه برات مینویسم:  اول که به آهنگ گل پری که مامان جون تو گوشیش داره علاقه داری در حد...
1 ارديبهشت 1392

اندر احوالات ما در سال جدید

خلاصه برات بگم که: 28 ام راه افتادیم سمت تهران خونه مامان جون اینا.تا 13 ام اونجا بودیم.سیزده بدر رفتیم سنگان بالای کن سولقون.خانواده خودمون-مامان جون و باباجون و دایی شاهین-خاله شیوا و عمو حامد-خانواده مجید دایی و .......   .14ام چهارشنبه راه افتادیم سمت رشت من و شما و بابایی با باباجون و مامان جون.اولین سفر به شمال رو باباجون بردنت عزیزترینم.ناهار رو رشت بودیم شب  پنج شنبه 15 ام رو آستارا موندیم فرداش بعد از گشت و گذار تو بازار راه افتادیم سمت سرعین ناهار رو اردبیل خوردیم و عصر سرعین بودیم شب هم اونجا موندیم و فردا صبح جمعه 16 ام بعد از بازار گردی راه افتادیم سمت خونمون و ساعت 3:30 خونه بودیم.سفر خوبی بود جز اینک...
18 فروردين 1392

نیمه دوم اسفند 91

عزیزترینم سلام اینا کلماتی که تازه یاد گرفتی: خاله جون.....................>خاجون دایی.........................>دا دا یا دای دای شیرینی......................>شیرشی به ماکارونی همچنان میگی ما ما .ناگفته نماند تمام این کلمات رو به حالت کشیده با اون صدای نازت میگی. دمپایی های مامانو پات میکنی و از اینور به اونور و از اونور به اینور خونه رژه میری و کلی از تالاپ تولوپ اش کیف میکنی. وقتی نیاز به تعویض داری بعضی وقتا میری لوازم مورد نیاز اعم از پوشک و دستمال مرطوب و تشک تعویضت رو میاری وسط بساط میکنی. این ماه اسفندی موقع غذا خوردن کوچ کردیم رو زمین و بساط سفره داریم.موقع جمع کردن شمام یه چیزی برمیداری و راه میفتی سمت آشپز...
28 اسفند 1391

عکسای بهمن 91-سری دوم

سلام ناناز مامان اولین ژست برا دوربین حین خونه تکونی این تمساح و سرویس قابلمه رو برات گرفتیم وقتی رفته بودیم برا خرید هدیه برا صدرا جون و امیر جون.تا رسیدیم خونه با قابلمه هات شروع به بازی کردی فقظ برا 10-15 ئقیقه برات جذابیت داشت بعد از اون مثل تموم اسباب بازیای قبلیت ...............       . بیا ادامه لطفا وقتی حتما باید خودت بنوشی و بخوری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سبد لباس هارو میبینی باید همیشه ولو جلوی کابینتا باشه تا یه وروجک کابینتا رو به هم نزنه. علاقت به دمپایی رو فرشی  و بازیت با اونا.بعضی وقتا به زور پام میکنی یا از پام در میاری اینم یه عکس خواب ...
17 اسفند 1391

نیمه اول اسفند 91

سلام ملوسک نازم که روز به روز بلاتر و خواستنی تر و باهوشتر از روز پیشی و هر روز یه سورپریز برا مامان و بابا داری سوم تا هفتم که فرشارو داده بودیم بشورن کلی رو سرامیک خالی کیف کردی با پاهات شالاپ شولوپ میدویدی و کلی ذوق میکردی یا کفش پات میکردم و کلی برا خودت از دویدن تو زمین خالی لذت میبردی. پنج شنبه 4 ام:طولانی ترین دوری مامان از ترنم.حدود 11 صبح تا 9 شب.دخترم این همه مدت لب به شیر نزد.مامان قربوووووووووووووووووووووووووووووونت.عوضش تا دو روز بعدش آویزون من بودی شنبه 6 ام :تو خونه تکونی کمک مامان میکنی.به مامان روزنامه میدی برا پاک کردن شیشه ها و بعدش میبری میندازی تو سطل آشغال. یکشنبه 7 ام:تختت رو جدا کردیم.اول به تخت مامان و باب...
16 اسفند 1391

عکسای بهمن 91 (سری اول)

سلام نازگل ملوسم میخواستم بیام عکسای نیمه دوم بهمن رو بذارم دیدم ای واااااای من اصلا از ماه بهمن برات عکس روزمره نذاشتم البته عکسای مناسبتی جشن قدم و ولنتاین رو تو بهمن گذاشتم ولی روزمرگی هات نه.پس تو دو سری عکسارو میذارم تا برا سال جدید کار مونده نمونه.   ماجراهای ترنم و نی نی یعنی کجا میبردش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برا دیدن بقیه بیا ادامه لطفا بعدش میخوابونیش.رفتی گوشه فرش یه گوشه نشستی و برا نی نی لالایی به زبون خودت میخونی(نا نا نا نا پیش پیش) وقت غذا خوردنه تولد مامان بزرگ خوب بخوابی ملوسکم.عروسک ناااااااااااااز مامان عشششششششششششششششششششششششقم &nb...
13 اسفند 1391