ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

نیمه دوم بهمن 91

سلام عزیز دل مامان   ١٥ام ظهر برا اولین بار با کفش بیرون از خونه رو پاهات ایستادی و قدم برداشتی.فروشگاه سانیس 16 ام: تولد مامان بزرگ مبارک. 17 ام : بند دلم پاره شد .عزیز مامان زیر چشمتو زخم کردی.چجوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه لیوان پلاسنیکی دستت بود و بازی میکردی حین بازی زمین خوردی ونگوخورده پای چشمت یعنی خدا رحم کرد حسابی اگه فقط ١سانت بالاتر بود من بدبخت شده بودم فکرشم نمیتونم بکنم.گریه کردی هیچوقت میفتی گریه نمیکنی منماول فکر کردم بی حوصله شدی و میخوای مامان بغلت کنه بغلت کردم آب بهت دادم وصورتتوشستمکه کاش دستم میشکست آخه نگوکه گلم زخمی شده وآب که میخوره بدتر میسوزه یهو دیدم خون پای چشمت یه کم هم زخمت عمق داشت یه کم یخ برات گذاشتمنم...
30 بهمن 1391

عشق مامان وبابا روز عشق مبارک

ترنم جیگر طلای مامان ٢  ساله با حضور فیزیکیت در کنارمون و 3 ساله با وجودت   روز عشق مارو از این حالت        به این حالت    تغییر دادی و من این 3 تا قلب تپنده زیبا روبا هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. جا داره این روز قشنگ رو به همه عاشقا تبریک بگم مخصوصا خانواده خودم بابای مهربونم مامان گلم آبجی جیگرم و  داداش نفسم عشقای من روز عشق و دوستی بر شما مبارک. برا صرف یه صبحانه و شام عشقولانه دعوتین ادامه مطلب عشقم صبحانه رو من و شما و بابا با هم بودیم و شام با نسرین جون و عمورضا وامیر کوچولوی ناناز که اولین ولنتاین رو تجربه میکرد.اینم بگم بعد صبحانه رفتیم برا دی...
28 بهمن 1391

نیمه اول بهمن 91

سلام زیباترین زندگیم 1 بهمن: میگم: ببین-میگی ب ب با کسره ١٠ ام ببینن رو میگی ببی (ن نداره) تقریبا هر چی رو برات تکرار کنم بلند و کشیده سعی میکنی تکرار کنی البته فقط بخش اولش رو این روزها عشقت اینه که عروسک کوچولوتو تو دستت بگیری و تو خونه راه بری باهاش و براش مادری کنی همونطور که داری تو خونه راه میری میگیریش بین دو تا دستای گوچولوت و براش لالایی میگی(البته میگی نانا نانایا پیش پیش ).یا از غذایی که داری میخوری بهش میدی.قربونت برم عسلکم مطمئنم یه مامان جیگر میشی در آینده برا نی نی هات.به امید اون روز.یعنی من میبینم اونروز رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوشگلم یه ساک یا نایلون برمیداری و توش رو از وسایلای موجود روی زمین پر میکنی و دسته شو میندازی ...
15 بهمن 1391

نیمه دوم مهر 91 به روایت تصویر

سلام نازگلک خانوم بالاخره عکس ار دندونای ترنم .هوراااااااااااااااااااا خونه عمو رضا ترنم و دوستاش!!!! ترنم و شیطنت هاش!!!؟؟؟؟!!! ترنم راضی از شیطنت هاش:   خریدای مامان 2 آبان 91 برا دخملیش اینارو قبلا داشتی بعد از کلی شیطنت!!!!!!!!!! یه مامان گرفتار تو ادامه مطلب منتظرتونه  ...
11 بهمن 1391

جشن قدم

عزیزترین مامان پنج شنبه 5 بهمن 91 یه جشن قدم کوچولو برات گرفتیم که نسرین جون و امیر کوچولو و عمو رضا هم مهمونمون بودن. در اولین فرصت عکسارو برات میذارم. بعدا نوشت یکشنبه 8 ام :از دیروز کله سحر دارم میگردم دنبال کابل دوربین هنوز نیابیدمش ٨:٢٢ شب یکشنبه بالاخره کابل رو یابیدم بگو کجا؟؟؟؟؟کنار ..... .مثلا جلوی میز تلویزیون یه میز دیگه گذاشتیم که نتونی بری یو اس بی رو برداری یا دستگاه رو خاموش روشن کنی.کابل رو انداختی اونجا منم تموم کشوها و کمدهارو زیر و رو کردم زیر مبلا و....... .قربونت برم وروجک چهارشنبه 11 بهمن :                  ببخشید دیر...
11 بهمن 1391

سورپرایز از نوع مرواریدی

عشق مامان در حالی که منتظر دندون بالا سمت چپ دندونای وسط بودیم مروارید ششم صدف دهانت شد دندون پایینی کنار دوتا دندون وسطی که سمت چپ خودته و راست ما.دندون بالایی هم کم مونده در بیاد هر روز به اون نیگا میکردیم و لمس میکردیم نگو مروارید پایینی در اومده امروز صبح موقع تعویض پوشکت یه سفیدی دیدم تا همین الان که ساعت 18 بعداز ظهره اجازه لمسش رو ندادی ولی الان مطمئنم چون تیزیشو با انگشتم لمس کردم.(دوشنبه 2 بهمن) ٣ تا بالا 3 تا پایین دندون داری 2 تا وسطی ها ،سومی بالا سمت راستشون(خودت)در اومده پایینیه چپیه در اومده. مروارید ششم مبارک.به سلامتی 24 تایی شن . بعدا نوشت :3 بهمن سه شنبه مروارید هفتم رویت شد.سمت چپ خودت کنار دو تا دندونای وسطی از...
3 بهمن 1391

عکسای دی 91 (سری دوم)

سلام نازگلکم اینجا داری با کفشدوزک گیره سرت حرف میزنی قربونت برم من. دخترم داره پشت باباش رو ماساژ میده.قربون اون دستای کوچولوی نانازت برا دیدن بقیه بیا ادامه مخصوصا هنرهای دست مامان بزرگ مهربون. این ست خوشگل رو مامان بزرگ برات بافتن.تازه یه ست شورت و هد زرد پر رنگ هم بافتن که انشالله عکس انداختم برات میذارم. مامان بزرگ مهربون دستت درد نکنه. (مامان شوشو رو میگم ها ) مامان بزرگ به یاد بچگی بابایی شمارو بستن پشتشون اما شما دست بابا رو تو شیطونی بستی با اینکه بابا خودش شیطووووووووووووووووووونی بوده ها. اولین خط خطی های یه نقاش معروف مدل 2013 نشستن روی صندلی غذات اینم یه نمونه دیگه از یه فشن...
3 بهمن 1391

نیمه دوم دی 91

سلام عزیزتر از جونم 16 دی: تولد بابابزرگ مبارک دخترم با تبلیغ مولفیکس ادای نی نی هاشو در میاری .وایمیستی و باسنتو تکون میدی یا در حالتی که رو پاهاتی دستاتم میذاری رو زمین و از لای پاهات دالی میکنی. پروسه راه رفتن: 16 تا 24 ام:وقتی حواسمون بهت نیست مستقل تعداد قدم هاتو زیادتر کردی ولی اگه نگات کنیم زودی میشینی. وقتی خودت رو پاهات می ایستی و راه میری نگاه میکنی بهمون که یعنی من وایستادم ها تشویقم کنیم. 26 ام :سعی میکنی بیشتر به حالت ایستاده باشی تا 4دست و پا.به راه رفتن علاقمند تر شدی. 30 ام:تقریبا مسلط راه میری عشق کتاب: هر جا کتاب میبینی فوری میری برش میداری و ورق میزنی و بعضی وقتا لباتم تکون میدی که مثلا میخونیش. این ...
30 دی 1391