ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

شیطنت هات

امروز دقیقا 3 ماه و 20 روزته عسلکم.میخوام از کارات بگم: وقتی میخوام پوشکتو عوض کنم رو تشک تعویضت چه اداها که در نمیاری.از چرخش 180 درجه بگیر تا به پهلوی راست چرخیدن و دست و پا زده های مکرر و اینکه وقتی پاهات لختن بلافاصله دستاتو میذاری رو زانوهات که فکر کنم تمرینیه برا اینکه بعدها بتونی شصت پاتو بگیری. عاشق اون نگاهای شیطونتم وقتی خیره میشی تو چشم مامان و بعدش شروع شیطنت ها و دست و پا زدن و .......... دستای خوشگل تپلیت رو مشت میکنی و تا حلق میکنی تو دهنت طوری که سرفت میگیره ولی بازم دستاتو از دهنت در نمیاری تازه وقتی مامان دستاتو از دهنت میاره بیرون و دستاتو میگیره تو دستاش اینبار دستای مامانم میبری به سمت دهنت.ماشالله زورتم که زیاد...
21 اسفند 1390

اولین مهمونی که 2 تایی رفتیم

سلام دختر ماه خودم دیروز(3شنبه) من و شما برا اولین بار دوتایی و بدون بابایی رفتیم مهمونی.قرار بود بعد از ظهر بریم اما روز قبلش برا عصر جای دیگه دعوت شدم.برا همینم مهمونی اولی رو موکول کردیم به صبح.برا همینم شب قبلش شما عسل خانومو بردم حموم.مهمونی صبح خونه دوست جونم هانیه دعوت بودیم یه نینی پسر به اسم محمد صدرا به دنیا آورده (27-11-90)برا اینکه تنها باشیم ما رو جدا دعوت کرده بود.از خودمون بگم مامانی.صبح 7:30 بیدار شدی و یکم بازی و جیغ و داد و صحبت تا ساعت شد 8:30 بعدش تعویض جات و شیر تا 9:30 که بالاخره خوابیدی.قرار بود 11 بریم.تو این مدتی که خواب بودی یه دستی به سر و روی خودم کشیدم و آماده شدم.10:30 هم لباسای شمارو تنت کردم و در این اثنا بیدا...
17 اسفند 1390

جیغ جیغو خانوم

سلام عزیز دلم از دیروز شروع کردی به در آوردن صدای جیغ گونه همون سر و صداها و حرف زدن های قبلیت رو با یه صدای نازکتر مثل جیغ انجام میدی. دیروز از همون صبح که بیدار شدی اینجوری سر و صدا  در آوردی اولش من فکر کردم میخوای گریه کنی و بهونه میگیری ولی بعدش دیدم نخیر خانوم تقلید صدا شدن. الهی مامان به فدای اون صدا و ادا و اطوارهات جیگگگگگگگرم ...
14 اسفند 1390

100 روزگی

عزیز دل مامان 100 روزگیت مبارک.انشالله سلامت و شاد 100 ساله شی.چه زود گذشت 100 روز با تو بودن.عزیزم  تو همین مدت کم کلی وابستت شدیم هم من و بابایی و هم هر کسی که یه بار دیدتت. اصلا انگار قبل از تو زندگی ای وجود نداشت و همش با ما بودی عزیز دل مامان.هر روز و هر لحظه بیشتر و بیشتر از قبل عاشقت میشیم مامانی.تموم لحظه های با تو بودن ریباست و وصف لذتش نا محدود و وصف ناپذیر.دلم برات صعف میره وقتی تو چشام خیره میشی و سر و صدا در میاری و ااااااااو اووووووووو و قه قوووووو میکنی .بعضی وقتا اینقدر این صداها رو کشش میدی که معلومه میخوای همین طور باهات حرف بزنیم و بازی کنیم.بعضی وقتا هم آروم و کوتاه و لوس صدا در میاری که اونوقته که مامان به بابا میگه...
11 اسفند 1390

تکامل کارای قبلیت

سلام دخمل عسل مامان .دیگه حسابی شیطون بلا شدی مامان.تو خونه هر کی راه میره با چشات تا جایی که امکان داره تعقیبش میکنی.تا یه مانعی نیاد جلوی چشای قشنگت دست بردار نیستی.وقتی تو هال میشینی تو کریرت یا تو جات دراز کشیدی وقتی مامان یا بابا از جلوت رد شن به محض دیدنشون تند و تند دست و پا میزنی و سر و صدا راه میندازی تا بیان پیشت و باهات بازی کنن.چند روزی بینیت کیپ شده بود اولین بار که خواستم برات قطره بینی بریزم همش دست و پا میزدی و تقلا میکردی. اما دفعه های بعدش راحت و آروم اجازه دادی این کارو بکنم.انگار فهمیدی راه بینیت رو باز میکنه دوربین عکاسی رو خوب خوب میشناسی و تا میبینیش بهش خیره میشی.وقتی میگیرمت جلوی آینه لبخند میزنی و بعد شروع میکنی به...
6 اسفند 1390

آغاز ماه چهارم

سلام عزیز دل مامان .پایان 3 ماهگیت و ورودت به ماه چهارم از زندگیت مبارک دیروز بازم با  بابا رفتیم خرید البته این بار شما هم بردیم ترنم جونی.شما هم خانوم بودی و اذیت نکردی.12 ظهر رفتیم و 5:30 برگشتیم.البته رفتیم خونه مامان بزرگ.عمه جون هم اونجا بود و یه دستور جدید کیک یاد گرفته بود و وقتی فهمید امروز ماهگرد ترنم جونیشه اون کیکو به این مناسبت درست کرد.کیک دارچینی با موز عمه جون و مامان بزرگ دستتون درد نکنه توضیح اینکه از بس ماچت کردن و لپاتو کشیدن لپ قرمزی شدی عزیزم مثل ..... ...
30 بهمن 1390
1