ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

پایان 18 ماهگی و مهمونی ........

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا                    هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دخترم یه سال و نیمه شده .دیگه تو خونه صدات میکنم یه سال و نیمه شما هم با ناز برمیگردی سمتم خودتو برام لوس میکنی با اون خنده رو لبت که میخوااااااااااااااااااااااام بگیرم قورتت بدم. خدایا شکرت صدها و هزاران هزار مرتبه شکرت هر چی شکرت کنم فقط به خاطر این گل نازنین که بهم دادی بازم کمه خیلی کم میدونم ولی چه کنم که فقط همینو میشه کرد که من بنده ام و تویی خدایم. دوست داشتم برا یه سال و نیمگیت یه جشن خودمونی 10-15 نفره ...
22 خرداد 1392

مهمونای ترنم

  دیر نوشت روز پنج شنبه 20 بهمن 90 و در شب میلاد حضرت محمد(ص)(که سالروز قمری عقد مامان و بابا هم هست) ترنم جون ما چند تا مهمون کوچولو داشت که همشون از خودش بزرگتر بودن.چند تا از دوستای دوران دانشجویی بابا که الان باهاشون رفت و آمد خانوادگی داریم که قراره به اونا  بگی عمو و به خانوماشون زن عمو با کوچولوهاشون اومدن خونمون.به مناسبت تولد شما خانوم گل برا شام دعوت بودن(بعد از 2 ماه و اندی).سوپ و پلو رو مامان درست کرد با سالاد و برا خورشتش هم بابایی از بیرون جوجه کباب و کوبیده گرفت.در کل شب خوب و متفاوتی بود کوچکترین عضو شما بودی با 2 ماه و 20 روز سن.خیلی خانوم بودی و جیکت در نیومد.با دقت تمام به همه و مخصوص...
9 اسفند 1390
1