ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

دهه آخر آبان 91

سلام آروم جونم عزیزکم از این روزای آخر رو به پایان سال اول از زندگیت بگم: بابا یه انگشتر با سنگ یاقوت کبود تازه خریدن.انگشتر بابا رو خیلی دوست داری.بابا که از سر کار میاد و با هم میشینین میری یه راست سمت دستاشو انگشترشو در میاری دونه دونه تو اون انگشتای کوچولوی نازت میندازی و هر بار دستتو صاف و کشیده نگه میداری و نیگا میکنی تا تموم انگشتات تموم بشن.عاشق این حرکت دستاتم.حسابی پز میدی دیگه کاملا به کابینت ها و دیوار هم میگیری و خودتو بلند میکنی.دیگه کشوهای بالای میز توالت هم از دستت در امان نیستن و باید اونارم بر حسب خطرناکی برات جابه جا کنم. خودتو میکشی بالا و میری رو مبل میشینی.خیلی خطرناکه از پایین افتادنت موقع برگشت میترسم. نم...
29 آبان 1391

آبان 91

سلام ملوسک گلم. اول از همه با یه تاخیر 5 روزه(به علت عدم دسترسی به اینترنت خونه مامان جون اینا) عیدت مبارک سیده کوچولوی مامان جونم برات بگه عزیزترینم که از پنج شنبه 4 ام تا همین دیروز ظهر 19 آبان تهران خونه مامان جون و باباجون بودیم. روز عید قربان که جمعه  میشد خانواده دایی مجید و دختر خاله ام  اینا و خاله شیوا و عمو حامد اومدن خونه مامان اینا و جمعمون حسابی جمع بود و شمام کلی از در جمع بودن و جلب توجه و دلبری کردن لذت بردی.برا همین اکثر عکسا(4تا 19ام) تو آبان ماه مربوط میشه به همون روزا که با مامان جون اینا و خانواده من سپری کردیم.بابایی مارو رسوند و ظهر یکشنبه 7 ام برگشت و پنج شنبه شب هم با عمو رضا اومد...
20 آبان 1391
1