ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

عکسای بهمن 91 (سری اول)

1391/12/13 9:08
1,867 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگل ملوسمقلب

میخواستم بیام عکسای نیمه دوم بهمن رو بذارم دیدم ای واااااای من اصلا از ماه بهمن برات عکس روزمره نذاشتم البته عکسای مناسبتی جشن قدم و ولنتاین رو تو بهمن گذاشتم ولی روزمرگی هات نه.پس تو دو سری عکسارو میذارم تا برا سال جدید کار مونده نمونه.چشمکبغل

 

ماجراهای ترنم و نی نی

یعنی کجا میبردش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برا دیدن بقیه بیا ادامه لطفا

بعدش میخوابونیش.رفتی گوشه فرش یه گوشه نشستی و برا نی نی لالایی به زبون خودت میخونی(نا نا نا نا پیش پیش)

وقت غذا خوردنه

گریه

خیال باطل

هوراتولد مامان بزرگهورا

خوب بخوابی ملوسکم.عروسک ناااااااااااااز مامان عشششششششششششششششششششششششقمقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان بهداد
14 اسفند 91 0:57
سلام. ماشا ا... ترنم جون برای خودش خانومی شده. همه کار هم که می کنه و بلده. سلامت و خوشحال باشه همیشه.


ممنون خاله ای.بوس
مامان بهاره جون
14 اسفند 91 17:11
شبنم جون اگه من دستم به این ترنمی برسه یعنی درسته قورتش میدمممممممممم



مریم مامان عسل
15 اسفند 91 11:32
سلام سلام
من اومدم. ماشالله به این دختر ناز
قربون تک تک عکساش رفتم
15 ماهگیت مبارک عروسک نازم.
فداش بشم که انقدر با نی نیش بازی میکنه.
کاراش عین عسله مخصوصا خوابوندن عروسک.
عزیزمممممممممم داره به عروسکش بیرونو نشون میده فداش شم
جونم موهای خوگوشیشو!
شبنمی جونم خودت خوبی؟
راستی اون پاسماوری زردا که توی عکس کیک تولد مامان بزرگه، جفت پاسماوریای منههههههه
چه جالب!
انقده دوسشون دارم،


منم عسلیو مثل ترنم میدونم گلم.همیشه سلامت باشن انشالله.
اونا رو به اصرار و پسند من خریدن.منم کلی عاشقشونم با اون زبون درازی یوریشون.
برا خودت و عسلی بوس
مهسا مامان کیارش
16 اسفند 91 20:55
آفرین خانوم خانوما عاشقتم ملوسکم تولد مامانیت هم مبارک عزیزم عکسات خیلی خوشملن


ممنون خاله ای
مامان نفس
17 اسفند 91 10:50
دختر نازم داشتم کلی با دیدن عکسات حال میکردم و قربون صدقه ات میرفتم که یهو دیدم اون لیوان چه به روزت آورده ناراحت شدم/ آدم میمونه به این لیوانایِ بی احتیاط چی بگه

از بیان ابتکاراتِ پدری هم که زبونم عاجزه


میسی خاله مهربون.ایشالله نینیت سلامت بیاد بغلت و ببینی این دختر چه به حال و روزمون میاره با این شیطنت هاش.
مریم مامان عسل
19 اسفند 91 17:10
ههههههههه
چه جالب!
میدونی من خرید کل جهازمو سپرده بودم به مامان وبابام. هیچ دخالتی نکردم. اونام دنبال بهترین جنسا بودن.
منم پی نامزد بازی بودم
اخه مدت عقدمون خیلی کوتاه بود
خلاصه اونا هر روز میرفتن خرید. منم یه روز گفتم خوب حالا منم میام امروزو
هیچی دیگه رفتم و چشمم افتاد به این پاسماوری جیگراااااااا
دیگه گیر دادم که همینا رو میخوام.
هرچی مامانم گفت این همه طرحای متنوع و جنسای عالی
گفتم نه اینا با نمکن.
اونا رو برام خرید ولی دیگه منو نبردن خرید با خودشون.
ههههههههههههههه
خلاصه این پاسماوریای من تنها خرید جهازمه که به سلیقه ی خودمه


صفورا مامان آوا
21 اسفند 91 13:52
واااااااای خدا چقققققدر شیرینه چه بامزه با عروسکش بازی می کنه الهی بگردم خاله زخمی شدی ان شا ا... خدا خودش محافظ همممممممتون باشه


سلامت باشین خاله.ان شا... .
مامان رومینا
14 فروردین 92 18:59
این باباها هم ابتکاراتی دارن هاای جانم عاشق این خوابیدناشم