ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

نیمه دوم خرداد 92

1392/4/8 16:30
942 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ملوسک نازم

هفته سوم خرداد رو که اکثرا با عمه جون بودیم یا برا خرید یا خونه مامان بزرگ تا یه سری کارای خورده ریز که به ماها سپرده بودن انجام بدیم این وسط شمام خوش به حالت بود که هر روز عمه رو میدیدی.

جمعه 24 ام 1 بامداد مامان بزرگ و بابابزرگ از سفر حج رسیدن تهران.من و شما و بابا رفتیم باغ خاله جون بابا.11(عکسا پست بعد) امین دوره انتخابات ریاست جمهوری.

شنبه 25 ام ساعت 19 بالاخره مامان بزرگ و بابابزرگ اومدن خونشون.برا پیشوار رفتیم تا پلیس راه.شما تو راه رفت تو ماشین دایی حسین بابا بودی و بغل زندایی نشسته بودین تو راه برگشت تو ماشین بابابزرگ اینا.

یکشنبه 26 ام مهمونی حاجی خورون تو سالن برگزار شد یه ساعت اول تو زنونه بودی و بقیه رو پیش آقایون .درد دندونات از اونروز شدت گرفته بود و مجبورم کردی با اون لباس و درشرایط سخت دوبار ببرم و بهت شیر بدم.(شرایط سخت که میگم یعنی یه مامان با پیرهن-پیرهن مامان باید بره بالا- مانتو روش- مامان ایستاده- ترنم بغلش و خوابیده روی میز های بلند جلوی آینه اتاق پروی عمومی)

مامان جون و باباجون و خاله شیوا هم از تهران اومده بودن و با مامان بزرگ و بابابزرگ من شب رو خونه ما موندن و فرداش بعد ناهار رفتنناراحتولی شما حسلبس خوش به حالت بوداااااااااا یه طرف خاله جون یه طرف عمه جون دو تا مامان بزرگا تا میتونستی تو سالن آتیش سوزوندی موقع شام که بالا پیش خانوما بودی تو سن مخصوص عروس و داماد مهد کودکی شده بوداااااااااااااااااااااا همه نی نی ها بهع خاطر شما اونجا جمع بودن منم استفاده از فرصت و عکاسی

دوشنبه 27 ام کیف سوغات رو باز کردیم و کفش تابستونی که مامان بزرگ برات گرفته بود پات کردی و با همون خوابت برد و اومدیم خونه متوجهش شدیم سه شنبه هم النگویی که برات گرفتن رو دستت کردی و اومدیم خونه.(فکر کنم تا تموم سوغات رو بگیریم هر روز شام اونجا پلاس شیم و دونه دونه سوغات رو بیاریم. (زمونه برعکس شده خواااااااااااااهر معمولا شام (یا شیرینی)میدن سوغات میگیرن ما ........   ).

28 ام تونستی برا اولین بار خودت کفشای تابستونی رو پات کنی و چسبش هم ببندی.میتونی خودت چسباشو باز کنی و از پا در آری البته به سختی.میگم کتت رو در بیار در میاری.

راحت میتونی دمپایی هاتو پات کنی و باهاشون راه بری البته این کارو یکی دو ماهی هست انجام میدی. صد البته که گاهی هم اشتباهی راست و چپ رو میپوشی.

دیگه ..... بعضی وقتا دلت هوای لاک زدن میکنه و میگی "هات هات".یکشنبه 26 ام که خواستی برات یه دستتو لاک زده بودم که گوشیم زنگ خورد تا جواب بدم شما لاک رو گرفتی دستت و به لب و انگشتات مالیدیعصبانیخدارو شکر نخوردی و رو فرش هم نریخت وگرنه............    .استرسکلافهدل شکستهالبته در همین شرایط هم منو تا مرحله دوم تصویر کشوندی و بابا زود برت داشت و از صحنه دورت کرد و دوتایی زدین بیرونمژه

دایره لغات ترنم

آرمینا .................... >  آمینا   (26 ام)

آیلین ...................> آ لا          //

آقاجون ...............> "آقا"  بعضی وقت هم "آجان"

مرسی ...............>مسی -قبلا فقط میگفتی م

تقریبا هر چی رو برات بگم سعی میکنی تکرار کنی و یه لفظ شبیه به اون حتی بعضی وقتا کاملا بی ربط بهش نسبت میدی.

وااااااااااااااااااااای یه عالمه عکس هست که باید برات بذارم .خدایا به من قدرت و فرصت و از همه مهمتر همت بدهچشمک

بامن حرف نزن

الن که این مطلب رو برات ارسال کردم (4:16  8 تیر)دیدم سال شمار بالای صفحه اینه 1 سال و 7 ماه و 7 روز  و 0 ساعت یعنی ساعت 11 و اندی امروز ساعتم 7 میشه دیدم جالبه ردیف شدن 7 ها تو این روز گفتم برات بنویسم.دوستت دارم عزییییییییز دلمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)