سلام و صد سلام به ترنم شیطون بلای خودم که همه رو چشم انتظار خودش گذاشته .تو این چند روز تاخیرت ٢ بار مامان رفته بیمارستان واسه معاینه که خدا رو شکر مشکلی نبود.آخه بابایی خیلی چشم انتظارته و همش نگران این بود که چون دیر کردی مشکلی برات پیش نیاد. یه عالمه اتفاقات قشنگ داشتیم تو این چند روز که وقت نکردم بیام و برات بنویسم. ادامه در اول اینکه ٢٢ آبان باباجون(بابای خودم) و دایی شاهین و خاله شیوا و همسرش عمو حامد اومدن خونمون. دوم اینکه ٢٣ آبان عروسی دایی من بود با زندایی سمیرا که از دوستای دوران دانشجویی منه که البته من نتونستم برم چون عروسی تبریز بود.من و بابایی خونه موندیم و مامان جون و باباجون و خاله شیوا و عمو حامد و دایی شاهین ر...