اتفاقات خوب
سلام و صد سلام به ترنم شیطون بلای خودم که همه رو چشم انتظار خودش گذاشته.تو این چند روز تاخیرت ٢ بار مامان رفته بیمارستان واسه معاینه که خدا رو شکر مشکلی نبود.آخه بابایی خیلی چشم انتظارته و همش نگران این بود که چون دیر کردی مشکلی برات پیش نیاد.یه عالمه اتفاقات قشنگ داشتیم تو این چند روز که وقت نکردم بیام و برات بنویسم. ادامه در
اول اینکه ٢٢ آبان باباجون(بابای خودم) و دایی شاهین و خاله شیوا و همسرش عمو حامد اومدن خونمون. دوم اینکه ٢٣ آبان عروسی دایی من بود با زندایی سمیرا که از دوستای دوران دانشجویی منه که البته من نتونستم برم چون عروسی تبریز بود.من و بابایی خونه موندیم و مامان جون و باباجون و خاله شیوا و عمو حامد و دایی شاهین رفتند.شب حدودای ساعت ٣ بود که برگشتند خونه چون راه به شدت برفی و خطرناک بود.سومش اینکه ٢٤ آبان و همزمان با عید غدیر مراسم جشن عمه بهناز ترنم جون بود که خودش سیده خانمه و همسرش هم سید هست در یک چنین روزی زندگی مشترکشون زیر یک سقف رو آغاز کردند که امیدوارم به حق علی هر دوشون در کنار هم سالیان سال شاد و سعادتمند زندگی کنند.امروز ٢٦ ام ساعت ٨ صبح باباجون و دایی شاهین و خاله شیوا و عمو حامد وقتی از اومدنت نا امید شدند بدون اینکه روی ماهتو ببینن چون کار داشتند برگشتند تهران امیدوارم تموم مسافرا سالم به مقصد برسند. آروم جون مامان و بابا عشق قشنگ زندگی ما بیصبرانه و با تمام وجود چشم انتطار دیدارتیم گل ناز گلدون زندگی مامان و بابا.