ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

دلبری هات

سلام عزیز دل مامان.جگر گوشم.پاره تنم.عزیزتر از جونم.آروم جونم. روز به روز شیرین تر و خانوم تر میشی.بابا که هلاکته. چند روزیه چشای شیطونت کنجکاوتر شدن و با دقت بیشتری اطرافتو نگاه میکنی .وقتی من  یا بابا بغلت میکنیم و تو خونه میچرخونیمت اون چشای درشت بلات همه خونه رو میکاون.  از نگاه کردن به اطرافت کلی لذت میبری.وقتی از خواب بیدار میشی بعضی وقتا همین طوری آرومی و به اطرافت نگاه میکنی(البته اگه قبلش سیر شده باشی).وقتای با حوصلگیت بیشتر شده اگه احتیاجاتت برآورده شده باشه حدود 1 ساعتی میشه با بازی سرگرمت کرد.البته باید تو این مدت فقط با تو بود وگرنه حوصلت سر میره و شروع به گریه میکنی. بعضی وقتا شیر خوردنی به مامان خیره میشی و وق...
28 دی 1390

تخت خواب

سلام عزیزم .دیشب (26 دی)برا اولین بار شبو رو تخت خودت خوابیدی مامان. قبلش مجبور شده بودیم کوچ کنیم تو هال بخوابیم .دیروز بالاخره تخت تو رو آوردیم تو اتاق خوابمون و شبو همه رو تخت هامون خوابیدیم. ...
27 دی 1390

جغجغه

سلام گل دختر مامان. امروز بالاخره جغجغه تو گرفتی دستت و تونستی باهاش بازی کنی قبل از این هم امتحان کرده بودیم ولی فقط چند ثانیه تو دستت نگه میداشتی و زود مینداختیش اما امروز ساعت 17:45 موفق شدی حدود 3-4 دقیقه ای نگهش داری و تند و تند دست و پا میزدی.دیگه نمیدونم میدونستی وقتی تکون میخوری صداش در میاد یا نه. مامان همه تلاششو کرد تا یه عکس صاف ازت بندازه اما.... .از حدود 20 تا عکس تقریبا یکیشم نشد که دست و پا نزنی بعدشم که خواست ازت فیلم بگیره همین طور که دست و پا میزدی و صدای جغجغه رو در میاوردی زدی زیر گریه انقدر ورجه وورجه کردی گشنت شد دیگه اینم عکسات ...
24 دی 1390

50 روزگی

سلام عزیز دل مامان. 7 هفتگیت و ورودت به 50 امین روز از زندگیت مبارک. درست هفت هفته پیش حدودای ساعت 15:15 روز سه شنبه تو به این کره خاکی قدم گذاشتی هیچ وقت اون لحظه اولی که دیدمت و اولین بوسه رو رو پیشونیت گذاشتم و رو سینه ام گذاشتنت یادم نمیره.درست 1 دقیقه بعد از اینکه از خونه قبلی ات بیرون اومدی. واااااای که عجب لحظه ای بود. مامان روز به روز که بزرگتر میشی من و بابا رو بیشتر از قبل به خودت وابسته می کنی و عاشق.لحظه به لحظه بیشتر و بهتر وجود خدا رو حس می کنم چرا که خلقت رو در انسان تام کرده و دیدن لحظه به لحظه رشد تو نمودار این حقیقته. مامان روز به روز شیرین تر میشی و کارایی که میتونی بکنی بیشتر.دخترم ماشالله از همون روزی که به ...
20 دی 1390

40 روزگی(10 دی)

سلام گل دختر مامان .ترنم گلم الان بغل مامان نشستی و مامان اومده رسما 40 روزگیتو تو وبلاگت بهت تبریک بگه. وای که چه گریه ای سر دادی. مجبور شدم بهت شیر بدم و باز برگردم.قربون دختر گلم برم. گل دخترم             ترنم مامان                        عشق بابا                               40 روزگیت مبارک. ...
10 دی 1390

برگشتن به پهلو

سلام گل دختر مامان. واااااااای که دیروز(4شنبه 7 دی 90) چه روزی بود. ترنم جونی مامان دیروز تونستی به پهلوی راستت برگردی.قبلش هی پاهاتو به سمت راست پرت می کردی ولی نمی تونستی بالا تنه ات رو برگردونی.اما دیروز ساعت 14 و بعد از تعویض پوشکت این کارو انجام دادی مامان.مامان هم که کلی متعجب و ذوق زده شده بود اول باورش نشد.اما بعد از چند ثانیه به خودش اومد و دوید دوربین و آورد و تو رو به حالت اولت برگردوند و تو دوباره به پهلوی راستت برگشتی و اینبار مامان ازت فیلم گرفت.مامان فدای دخمل زرنگش. .برا شام رفتیم خونه مامان بزرگ مادری بابا و بعد از شام هم شب نشیی خونه مادر بزرگ پدری بابا.شما هم دختر خوبی بودی و اذیت نکردی فقط 2 بار گریه کردی و شیر خوردی...
8 دی 1390
1