دلبری هات
سلام عزیز دل مامان.جگر گوشم.پاره تنم.عزیزتر از جونم.آروم جونم.روز به روز شیرین تر و خانوم تر میشی.بابا که هلاکته.چند روزیه چشای شیطونت کنجکاوتر شدن و با دقت بیشتری اطرافتو نگاه میکنی .وقتی من یا بابا بغلت میکنیم و تو خونه میچرخونیمت اون چشای درشت بلات همه خونه رو میکاون. از نگاه کردن به اطرافت کلی لذت میبری.وقتی از خواب بیدار میشی بعضی وقتا همین طوری آرومی و به اطرافت نگاه میکنی(البته اگه قبلش سیر شده باشی).وقتای با حوصلگیت بیشتر شده اگه احتیاجاتت برآورده شده باشه حدود 1 ساعتی میشه با بازی سرگرمت کرد.البته باید تو این مدت فقط با تو بود وگرنه حوصلت سر میره و شروع به گریه میکنی.بعضی وقتا شیر خوردنی به مامان خیره میشی و وقتی میبینی مامان نگات میکنه یه خنده تحویلم میدی منم قربون صدقت میرم که خندت بیشتر میشه و به پهنای صورتت میخندی.از الان شیطون شدی و بلدی دلبری کنی شیطونکم.تلویزیون نگا کردنم دوس داری ولی خوب برات زوده گلم و برا چشای قشنگت ضرر داره.منو ببخش.امروز مامان برات ارگت رو که به شکل گاوه آورد(عکسش تو قسمت سیسمونیت هست)و صداشو در آورد تو هم ازش خوشت اومد و صدا در میاوردی و باهاش حرف میزدی. چند روز قبل هم عروسکات رو آوردم ولی آنچنان استقبال نکردی.عادت کردی همه باهات حرف بزنن و تو در جوابشون صدا در بیاری یا بخندی اگه باهات حرف بزنن و بعد بهت توجه نکنن خودت قدم پیش میذاری و اینبار تو صدا در میاری تا اینکه بهت نگاه کنن.خلاصه اینکه خیلی بلاچه ای عسلک مامان.فدات شه مامان.نمیدونی چقدر دوست دارم مامان
قربون اون دستای کوچولوت.فدای اون موهای همیشه پریشونت.عاشقتم وقتی دستای مامانو تو دستای کوچولوت مشت میکنی.مرده ی اون گرمای بدنتم وقتی رو شونه های مامانی و لباسشو گاز میزنی. میخوام بگیرم بخورمت وقتی شبا با صدای ملچ ملوچ دست خوردنت مامانو بیدار میکنیمامان مست بوی بدنته یکی یه دونش عزیز دردونش.