آتلیه
روز چهارشنبه 21 تیر 91 در 233 روزگیت 11ساعت صبح من و شما و مامان جون با هم رفتیم آتلیه.قبلش خوب شیر نخوردی پس اونجام بعد از تعویض یکی دوتا لباس بی حوصله شدی و گشنه و بنای ناسازگاری و گریه گذاشتی.منم نامردی نکردم و به خانوم عکاس گفتم از گریه هاتم عکس بگیرهبعدشم شیر خوردی و خوابت برد و چندتا لباستم مونداز خوابت هم عکس گرفتن.
کانتکت عکسات رو دوشنبه شبش با خاله شیوا رفتیم دیدیم و انتخاب کردیم قرار شد تا ماه بعد حاضرشون کنن تا مامان جون موقع اومدن برامون بیاره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی