ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

نیمه دوم دی 91

1391/10/30 10:38
835 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزتر از جونمماچ

16 دی:تولد بابابزرگ مبارک

دخترم با تبلیغ مولفیکس ادای نی نی هاشو در میاری .وایمیستی و باسنتو تکون میدی یا در حالتی که رو پاهاتی دستاتم میذاری رو زمین و از لای پاهات دالی میکنی.

پروسه راه رفتن:

16 تا 24 ام:وقتی حواسمون بهت نیست مستقل تعداد قدم هاتو زیادتر کردی ولی اگه نگات کنیم زودی میشینی.

وقتی خودت رو پاهات می ایستی و راه میری نگاه میکنی بهمون که یعنی من وایستادم ها تشویقم کنیم.

26 ام :سعی میکنی بیشتر به حالت ایستاده باشی تا 4دست و پا.به راه رفتن علاقمند تر شدی.

30 ام:تقریبا مسلط راه میری

عشق کتاب:هر جا کتاب میبینی فوری میری برش میداری و ورق میزنی و بعضی وقتا لباتم تکون میدی که مثلا میخونیش. این روزا که امتحانای باباست گیر دادی به کتابای اون.چشمکامیدوارم عشق کتاب باقی بمونی مثل خودمماچ

تلفظ حروف:

1شنبه 24 ام:میگی : نووووووووووووووووون- آآآآآآآآآآآآآآآآب(همونطور که از نوشته پیداست حرف های صدادار رو میکشی).

برف رو میگی ببببببببببببببب با فتحه کشیده.

٢٧ ام:میگم آآآآآآآآآآآآآآبی میگی آآآآآآآآآآآبا

گل رو میگی د با ضمه(دو)

29 ام متین رو صدا میزنی: م با فتحه کشیده گاهی دوبار میگفتی و گاهی 1 بار

میگیم میییییوه میگی میییییییییییییییمه

مامان؟بابا؟چند روزه تو خونه که راه میری همش مامان و بابا رو صدا میزنی ما هم باید هر بار بهتر از قبل جوابتو بدیم و شما کلی ذوق کنی.

درک صحبت و انجام:دیگه قشنگ معنی حرفای مامانو میفهمی مثلا میگم فلان چیز کو ؟؟؟بیارش یا فلان کار رو بکن زود انجامش میدی.

شناخت اعضای بدن:گفتم برات یا نه یادم نیست ولی اعضای بدنت رو نشون میدی و میشناسی 1 ماهی هست. چشم-گوش-بینی-دهن-دندون-مو-دست-پا-جدیدتر هم شکم و انگشت - ابرو

نماز:وقتی دارم نماز میخونم میای فقط دور و بر سجاده میپلکی.اولا میومدی بهم خیره میشدی و میخواستی باهام دالی بازی کنی ولی الان انگار میدونی کی نمازم تموم میشه موقعی که دارم اشهد هارو میخونم میای خودتو میندازی بغلم.آخه وقتی نمازم تموم میشه یه بوس هم جایزه شماست تسبیح جانماز که تا باز میشه مال شماست مهرم که میگیرم دستم تا نیای ببریش اولا زود میخوردیش الان دخترم یاد گرفته تا نماز مامان تموم میشه و میذاره تو جانمازی مهر رو میبوسه البته میگیره تو دستش و میبوسه اما دو سه روزیه از 28 ام روش سجده هم میکنه.دیروز چمعه ای 29 ام مثلا میخواستی ادای رکوع هم در بیاری خیلی بامزه بود فکر کن مثل سجده بود ولی باسنت رو هواااااااااااااااااا.درستم اومده بودی جلوی من و روبرو جانمازمو بعد نماز کلی قربون صدقت رفتم و به این کارت با بابا کلی خندیدیم و البته خوشحال از اینکه این فریضه دینی برات جالبه و امیدوارم بهش علاقمند بمونی منم سعی میکنم خاطرات خوبی ازش تو ذهنت بمونه.وقتی نمازم تموم میشه با یه صلوات جانمازو جمع میکنم آخه قبلا نمیذاشتی جمعش کنم الان تا میبینی نمازم تموم شده بعد از بوسیدن مهر جانماز رو میبندی.من قربون اون دستای ناز کوچولوت عشق ناااااااازمبغل

اخمو:یاد گرفتی اخم کنی انقده ملوس و خوردنی میشی که نگوووووووووووووووووووووو.یعنی میخوام درسته قورتت بدماااااقلب.نمیدونم شاید از من یاد گرفتی آخه آموزش مستقیم نداشتیم.وقتی کار اشتباهی میکردی مامان اخم میکرد و بعدش با لبخند برات توضیح میداد.الان تا کار اشتباهی میکنی بعدش خودت زودی به مامان اخم میکنی من چه میتونم بکنم اون لحظه با یه دختر خوردنی اخمو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خونه نیایش جون:عروس خاله بابا فاطمه جون 18 ام فارغ شد و یه دخمل 2500 گرمی عروسک به دنیا آورد آخه 5 هفته زودتر دنیا اومده.ماهم دوشنبه 25 ام رفتیم دیدنشون.اونجا یه جا بند نشدی من و عمه جون و مامان بزرگ 3 تایی حریفت نمیشدیم رو مبل که بودی همش با وسایلای رو میز ور میرفتی میذاشتیمت رو زمین میرفتی در کنسول های زیر آینه رو باز میکردی یعنییییییییی تو اون 1 ساعت نذاشتی یکیمون ببینیم دور و بر چه خبره فقط حواسمون به شما بود. گاوچران

دوره دوستانه:پنج شنبه 29 ام برا شام خونه عمو آیدین دعوت بودیم برا چشم روشنی خونه شون.کلی از عموها بودن که نی نی دارن.8 تا خانواده بودیم با 9 تا نی نی.شمام که طبق معمول با دیدن نی نی ها  چشم ازشون برنمیداشتی و انقدر خانوم نشسته بودی که همه میگفتن خوش به حالت چقدر آرومه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.یعنی من تو خونه 1 دیقه شمارو موقعی که یه جا بشینی ندیدم که.بازم خدارو شکر که تو جمع آروم بودی.

 عشقم عمرمی نفسمی جیگرمی تا دلت میخواد شیطونی کن ولی یه لحظه بی حال و نق نقو نباش. خدا تمام نی نی ها و مامان باباهارو برا هم سلامت حفظ کنه.الهی آمین.

خدایا دمی ما را به حال خود وامگذار.

آمین یا رب العالمین.خیال باطل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سیب سرخ کوچولو
30 دی 91 15:49
ای جانم.شیرین عسل خالهخدا حفظش کنه.چقدر کاراش شیرینن.مخصوصا قسمت تلفظ حروفش.


بهاره مامان ونداد
1 بهمن 91 11:34
ما به وبتون اومدیم دختر نازی دارید اگه دوست داشتید با ما تبادل لینک کنید به وب ما بیاید


چشم
مامان بهداد
1 بهمن 91 12:45
سلام. چه جالب چقدر کارای ترنم جون شبیه بهداد منه. و اینکه چقدر خوب که یه کم دلشوره ام کم شد. آخه فکر می کردم که بهداد خیلی راه رفتنش طول کشیده و دیر شده. اما می بینم که ترنم جون هم تازه راه افتاده. مبارک باشه راه افتادنش . ایشالا با این قدمهای کوچولوش همیشه به گردش و شادی و مهمونی بره. مسافرت و زیارت هم که بماند.


بالاخره تقریبا همسن و سالن مامانی.ایشالله گل پسری هم سریع راه میفته
بابای دوقلوها
2 بهمن 91 12:26
سلام تولد بابابزرگ مبارک انشالله 150 ساله بشن. ای جوونم شیرین زبووون آآآآآآآآآآبا
مهسا مامی کیارش
6 بهمن 91 1:39
ای جووووووووووونم شیرین زبون عاشقتتتتتتتتتتتتم. خیلی قشنگ حرف میزنی