ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

سخنی با خاله جونیای نی نی وبلاگ

سلام عزیزان.امیدوارم همه شما و نی نی های گلتون سلامت باشید و موفق.آخه خاله جونیای مهربون این انصافه میاین به ما سر میزنید ولی ما نمیدونیم کیا اومدن و رفتن؟ حداقل یه سلام تو قسمت نظرات بنویسین  تا ما بدونیم کیا قدم رنجه فرمودن و به ما سر زدن.ممنون از توجه و مهربونیای همتون. آخه دیروز آمارمون ١٤٧ بود و فقط ٣ تا از خاله جونیای مهربونمون نظر دادن. ...
25 مهر 1390

26 روز دیگه

سلام نازگلک مامان خوبی عشقم؟ الان که این سوالو ازت پرسیدم همچین تکونی خوردی تو دلم که جواب سوالمو گرفتم. خدارو شکر که خوبی مامان جون.دیروز یه کوچولو کمر درد گرفته بودم.دردش مثل درد پر بود. نمیدونم چرا همش فکر میکنم زودتر از وقت(٩ ماه و ٩ روزت که میشه ٢١ آبان) به دنیا میای.من که از خدامه زودتر بیای ولی از یه طرفم دلم میخواد که حسابی رشد کنی و تمپولو بشی بعد بیای پیش همه کسایی که منتظرتن تا ما هم یه لقمه چربت کنیم جوجو کوچولوی من. ...
25 مهر 1390

90-7-23 روز ضد حال

 برا ساعت 12:30 وقت داشتم قرار بود با عمو برم اما حدود 10:30 بود که بابا زنگ زدو گفت وقتت برا چنده منم گفتم گفت خودمو  تا اون موقع میرسونم.منم خوشحال شدم که به جای 5-6 بعدازظهر دختر گلمونو فوقش تا 2 ظهر میبینیم.چند ساعت زودتر هم غنیمته.آخه تو که نمیدونی مامان و بابا چقدر بیقرار دیدنتن.خلاصه 12:30 رسیدم مطب دیدم در بیرون که آهنیه بازه اما در مطب که شیشه ایه قفله و هیچ بنی بشری توش پیدا نمیشه.فکر کن حتی منشیم نبود که حداقل جوابگو باشه.خلاصه 10 دقیقه ای وایستادم اونجا که شاید پیداشون بشه آخه شواهد اونطور نشون میداد که برمیگردن و کلا مطب تعطیل نیست.بابایی هم که رفته بود ماشینو پارک کنه سر رسید گفت حالا چکار کنیم؟یه داروخانه نزدیک...
24 مهر 1390

پایان هفته 36 (4 هفته به اومدنت)

سلام یکی یدونه مامان. عزیز دردونه مامان. گل گلخونه مامان. جیگر طلام . فدات بشم من عسلکم. امروز احساساتم فوران کرده مامانی. آخه قراره بیام و گل خودمو ببینم. امروز وقت دکتر دارم و چون پایان هفته 36 ا قراره سونو بنویسه. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. من و بابایی میایم دیدنت گلم.خیلی خوشحال و هیجان زده ایم.وقت دکترم ظهره خودم میرم(البته عمو میاد میبردم آخه بابایی دیگه نمیذاره تهنایی برم بیرون میگه نگران میشم.قربون دل مهربونش برم من  )  بعد  میام خونه و وقتی بابایی اومد از سر کار اونوقت عصر با هم میایم سونو و تو رو میبینیم. قرارمون بعدازظهر گل مامان. ...
23 مهر 1390

30 روز مونده به اومدنت(21-7-90)

فقط 30 روز دیگه سلام نازگل مامان . وااااااااااااااااااای فقط یه ماه دیگه مونده که بیای بغل مامان عزیز دلم. مامان قربونت بره. دیگه روزای با هم بودنمون تموم میشه روزایی که فقط من بودیم و تو و البته بابا.وقتی بیای دیگه فقط واسه ما 2 تا نیستی.خیلیا هستن که منتظرتن که بعدا سر فرصت برات معرفیشون میکنم. هر روز بابایی که خسته از سر کار میاد دستشو میذاره رو دل مامان و حالتو میپرسه تو هم نامردی نمیکنی و همچین غلتی میزنی که نگو.کوچولوتر که بودی وقتی تکون میخوردی تا بابا دستشو میذاشت رو دل مامان تا حست کنه آروم میشدی و بابا هم کلی ناراحت میشد و میخورد تو ذوقش که تکوناتو نمیفهمه.منم بهش میگفتم کاشکی وقتی دنیا اومد هم بغل تو آروم شه...
21 مهر 1390

8 ماه و 8 روزگی

  سلام سلام صد تا سلام ناناز مامان جیگل بابا فدات بشیم ما دو تا .امروز  ٢٠ مهر ٩٠ گل دختر ما ٨ ماه و ٨ روز ش شده و ١ ماه و ١ روز دیگه اگه خدا بخواد تو بغلمونه.خدایا خودت کمک کن همه مامانیا که نی نی تو دلشونه نی نی هاشونو با سلامتی به دنیا بیارن وغم و غصه رو از همه نینیا و مامان و بابا هاشون دور کن.الهی آمین.  وااااااااااااااااااااااااااااااااای عسلکم باورم نمیشه که ٣١ روز دیگه پیشمونی.هر وقت اون لحظه رو مجسم میکنم که به دنبا اومدی ناخود آگاه اشکام سرازیر میشه عسل مامان. نه ناراحت نشیا مامان اینا اشکای شوقن آخه ما آدما مخصوصا خانما وقتی که خیلی خوشحالیم ام گریمون میگیره  آره مامان جونی میدونم برات عجیبه ...
20 مهر 1390

توضیح در باره سفرها

سلام دختر گل مامان . سلام خاله جونی ها.از وقتی این دخملک گلم اومده تو دل مامان  مامانش یه جا نشسته همش اینور اونوره.خدا میدونه نینی چی از آب در میاد اگه میبینین بعضی پست های موضوع مسافرت اسم دارن ولی مطلب توشون نیست تعجب نکنید آخه هی تنبلی میکردم سفرهایی که با نینی تو دلم رفتم و بنویسم برا همین فعلا تاریخاشو زدم تا سر فرصت متناشونو کامل کنم. ...
19 مهر 1390

آغاز هفته 36 =17-7-90

سلام گل دختر مامان . امروز و در روز میلاد امام هشتم من و شما وارد هفته ٣٦ ام شدیم. کمتر از ٣٥ روز دیگه به دیدارمون باقی مونده و انتظار به سر میاد. ان شاالله. آروم جون مامان و بابا حسابی به خودت برس و چاق و چله شو. بابا همش نگران وزنته و میگه انشالله دخترم تپل میشه.البته دفعه قبل که رفتیم سونو وزنت خوب بود و کمی بیشتر از اونچه که باید بود. هفته دیگه میریم سونو عزیز دل مامان تا ببینیم عسل ما چقدری شده و وضعیتش در چه حاله. خیلی خیلی دوستت داریم و بیصبرانه در انتظار دیدارت.راستی جمعه با بابا رفتیم و دو تا کتاب گرفتیم تا بتونیم از شما گل دخترمون بهتر نگهداری کنیم اسم کتابا اینه : تغذیه تربیت و نگهداری کودک (همراه با راهنمای...
17 مهر 1390

آغاز 9 ماهگی

سلام سلام صد تا سلام گل دخترکم. چطوری عشق مامان؟امروز وارد ماه نهم میشیم هورااااااااااااااااااااااااا.خیلی خوشحالم.قربون تو دختر گلم برم ان شالله ٥ هفته دیگه بغلمی.البته اگه عجله کنی شایدم زودتر با اینکه مامان دوست داره زودتر ببیندت اما راضیه تو به وقتش بیای ولی حسابی سرحال و سلامت و تپل مپل باشی. خیلی مواظب خودت باش و حسابی بخور و بزرگ شو جیگمل مامان.بابا هم حسابی دلش برات تنگه و برا اومدنت لحظه شماری میکنه.  همه حالتو میپرسن و اینکه کی میای پیشمون.دیروز خاله شیوا میگفت پس این ترنم ما کی میاد؟همگی دوستت داریم و بیصبرانه منتظر اومدنت.از طرف همه دوستدارانت ...
13 مهر 1390