ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

تعیین وقت زایمان در 9 مهر

گلکم اگه خدا بخواد مامان میخواد گل دختر مامان که تو باشی طبیعی به دنیا بیاد.اگه خدا بخواد و تو هم همکاری کنی و سر وقت (40 هفته تمام)بیای تاریخ زایمان ام می افته 21 آبان 1390 .اما خانم دکتر گفت که از هفته 37 به بعد باید گوش به زنگ باشیم و بستگی به این داره که دردام کی شروع میشه.  هر وقت که بیای فرقی نداره مهم اینه که سلامت به دنیا بیای. خیلیییییییییییییییییییییییی دوستت داریم و بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم. ...
11 مهر 1390

میلاد حضرت معصومه(روز دختر 90-6-7 =33 هفته و 5 روز )

         سلام سلام صد تا سلام. گل دختر مامان و بابا.   امروز  روز خیلی قشنگیه. روز ولادت حضرت معصومه که روز دختر نامگذاری شده. روز دختر مبارک دختر گلمون. سال دیگه این موقع اگه خدا بخواد کنارمونی و برات مامان و بابا یه کادوی خوشگل میخرن             ...
7 مهر 1390

هفته 34 ( 2 تا 4 مهر چگونه گذشت ؟)

سلام دختر قشنگم.دیروز وارد هفته ٣٤ شدی عزیز مامان. بابایی ٢ روز پیش برا یه قرار کاری با دوستش که تو بعدها به اسم عمو رضا خواهی شناخت رفته بودند تهران.منم رفته بودم پیش خانمش که بهش قراره بگی خاله نسرین آخه خاله نسرین خواهر نداره و منو آبجی صدا می کنه.برا همین با یه روز تاخیر وارد شدنت به هفته ٣٤ رو به تو عزیز دل مامان و خودم و بابایی تبریک میگم.راستی بابا اینا خونه مامان جون هم سر زدن و مامان جون یه سری از وسایلاتو که باقی مونده بودن زحمت کشیده خریده و برات فرستاده.دست مامان جون و بابا جون درد نکنه .ان شاءالله سایشون  صد سال بالا سرمون باشه. مامان من که میشه مامان جون تو قرار بود بیاد اینجا که با هم بریم وسایلاتو بخریم ولی وقتی فهمید ...
4 مهر 1390

تخت خوابت

سلام گل مامان .امروز ظهر با هم رفتیم رو تختت دراز کشیدیم.نمیدونی تو دل مامان چه جنجالی به راه انداخته بودی.عسلکم ار الان اتاقتو میشناسی فدات شه مامان؟انگار خودتم مثل مامان و بابا عجله داری زودتر بیای پیشمون و برا دیدن ما بیتابی ؟ انقدر تکون تکون خوردی و وول خوردی که نگو. مامانم باهات حرف میزد کتاباتو آورده بود ورق میزد بعضی شعراشم برات خوند.به امید روزی که در آغوش بگیردت و واست قصه و شعر بخونه جیگر طلای مامان. ...
31 شهريور 1390

7.5 ماهگی دخملم

تا زشم دخترکم دیروز (٩٠.٦.٢٩) ٧.٥ ماهگیت تموم شد و اگه خدا بخواد ١.٥ ماه دیگه فوقش دو روز اینور اونور عسل مامان و بابا رو میتونیم تو بغلمون بگیریم .خدایا خودت کمک کن دخترکم سالم و سلامت دنیا بیاد. ...
30 شهريور 1390

سلام

سلام گل دختر مامان. خوبی؟جات گرم و نرم و راحته ؟شیطون مامان چند وقته حسابی بلا شدی و اون تو حسابی تکون تکون میخوری.همچین که از رو شکمم حسابی معلومه.هر بار یه طرف دلم یه چند سانتی میره بالا.ولی مامانی ناراحت که نمیشه هیچ خوشحالم میشه چون وجود تو رو بیشتر و بهتر احساس میکنه.بیصبرانه منتظر دیدارت هستیم من و بابایی. میوه عشقمون تا میتونی تو دل مامان بخور و حسابی تپل مپل شو . دوستت داریم هوارتا.   ...
30 شهريور 1390

آغاز هفته 33

سلام نینی گل مامان .   سلام عشق مامان و بابا.دختر گلم نمیدونی چقدر مشتاقیم که هر چه سریعتر روی ماهتو ببینیم و تو رو در آغوش بگیریم.این چند هفته ی آخری خیلی دیرتر میگذره.       آآآآآآآآآآآاااخ که الان دختر گلم نزدیک ٢ کیلو وزنشه فکر کنم.هفته دیگه میرم دکتر تا دقیقشو بدونم.مامان فدات شه عسلچه. ...
27 شهريور 1390

تخت و کمد

امروز(٩٠.٦.٢٠) قراره تخت و کمدتو که (٩٠.٦.٥) سفارش داده بودیم بیارن  .ولی وقتی بابا از سر کار اومد و تماس گرفت گفتند فردا میارن.منم که کلی ذوق داشتم که امروز وسایلتو میارن و از روز قبلش اتاقتو تمیز میکردم تا آماده باشه کلی خورد تو ذوقم و بی حوصله شدم.
26 شهريور 1390

ترک

امروز( ٩٠.٦.٢٠)اولین ترک هارو زیر شکمم دیدم.     خیلی ناراحت شدم و این موضوع خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرده.بابا هم خیلی به این موضوع حساسه برا همین از همون اول که فهمید قراره یه نینی بیاد پیشمون برام روغن زیتون گرفت تا بزنم به شکمم.منم چند روز استفاده کردم ولی وقتی دیدم فقط ترک ها رو ران پاهام ان بی خیال شدم ولی حالا.......   .خدای من کمک کن ترک هام بیشتر از این نشه. ...
26 شهريور 1390