ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

نیمه دوم از ماه هشتم

1391/4/31 18:17
1,091 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزترین زندگیم

نیمه دوم از 8 ماهگیت رو میشه گفت کامل خونه مامان جون گذروندیم.(بامداد روز 30 ام اومدیم خونمون)

این روزا شیرین کاریا و دلبری هات بیشتر شده.بیشتر غریبی میکنی و به ماما ن مجال سر خاروندن نمیدی.

خونه مامان جون که بودیم یکی از ماهی های عیدشون مونده بود شمام حسابی باهاش بازی کردی.بازی که چه عرض کنم نصف عمرش کردی.مامان جون تنگ ماهی رو میگرفت جلوت شمام اول سنگ و تزیینی های توی تنگ رو میگرفتی و میاوردی بیرون و بعدشم میرفتی سراغ ماهی بیچاره تا بگیریش.

شناسایی اشیا:

حسابی ماهی شناس شدی.تا میپرسیدیم ماهی کو؟ماهی؟ماهی؟ شما با چشای قشنگت زل میزدی به ماهی.

گل شناس هم تشریف دارین ها.تا میگفتیم گل کو؟زل میزدی به گلدون کنار مبل ها.

مامان اینا به دریچه کولرشون از این روبان پاپیونی ها زدن که دنباله دارن.تا میگفتیم بای بای کو اونو نشون میدادی.حالا نمیدونم چرا مامان اسمشو گذاشته بود بای بای.

گردش:

هر روز 8 به بعد که هوا خنک میشد پارک گردی داشتین خانوم خانوما.تازه مامان جون برا اولین بار سوار سرسره کردت.

کیا اومدن دیدنت؟

بتول خانوم مادر شوهر خاله شیوا-سحرو سپیده و سعید و مامانشون که من صداش میکنم خاله اشرف.فامیل دور و از دوستای خانوادگیمونن که من باهاشون خیلی خاطره دارم.پایه ثابت 13 بدر هامون بودن.-دوستای من:سمانه و مهدیه که خاله های تو میشن-تو پارک هم کلی از آشناها و فامیل دیدنت.آخرین روز هم رفتیم خونه دایی مجید جون من.

میخوام راه برم:

در ادامه فعالیت های گذشته ات  که از اولین ماه علاقه ای به خوابیده موندن نداشتی و میخواستی بشینی که در نهایت منجر به نشستن در 5 ماهگیت شد الانم خانوم خانوما علاقه مندین تو خونه قدم بزنین و بعد از یه مدتی که میشینین تقلا و اصرار که منو راه ببرین.ما هم کمر دولا در خدمتیم.

گیرش میارم:

وقتی اراده میکنی چیزی که نزدیکته(تا حدود100 سانتی)بگیری هیچ چیز و هیچ کس جلودارت نیست.اول تا جایی که میتونی دستت رو دراز میکنی که منو یاد این امتحان انعطاف ورزش میندازی.اگه نشه اینبار یه دستتو حائل میذاری رو زمین و بازم تلاش تا بگیریش.اگه بازم نشد اینبار انقدر پا میزنی تا یه ریزه بری جلوتر و بازم دستاتو تا در توان داری دراز میکنی تا بگیریش.اگه همه اینا نتیجه نده با التماس به طرف نگاه میکنی و دست و پا میزنی تا بلندت کنه و رو پاهات وایستی و راه بری تا بهش برسی.امیدوارم برا تمام اهداف خوبت تو زندگی این همه پشتکار به خرج بدی و موفق شی عسلکم.

انداختن(پرتاب اشیا):

مامان جون باهات توپ بازی کرد و یاد گرفتی که توپ رو پرت گنی که البته خودتون دامنش رو وسیع تر کردین و موقع بازی (یا وقتی یادت می افته میشه پرت کرد)هر چی دم دست مبارکتون باشه پرت میکنین من جمله گوشی مامان.

تلفن:

خودت میتونی گوشی تلفن رو بگیری دم گوشت.مامان جون برات تلفن خریده که وقتی گوشیش رو برمیداری میگیری جلوی گوشت .قربون اون دستای نازت.تو این حالت مامان کلی قربون صدقت میره مخصوصا  قربون دستای نازت.

منم میام:

وقتی نشستی و مامان میخواد بره اونور تر پشت سر من به حالت نشسته تو جات میچرخی و میخوای بیای دنبالم.من به قربون اون پاهای نازت.

نرو:

دیگه پشت سر هر کی میخواد بره بیقراری میکنی.تا وقتی در بازه امیدواری که میان و بازیه.اما تا در رو پشت سر میبندن شروع میکنی به گریه.اولین بار خونه مامان جون و پشت سر باباجون(بابای من)گریه کردی.

خوابیدن:

دیگه اصلا به پشت نمیخوابیب.یشتر یه وری و رو دستای نازت که میمونن زیرت میخوابی  یا متکا به بغل .

خوابیده به نشسته:

از حالت خوابیده در صورتی که سرت 10 سانت بالاتر از بدنت باشه میتونی به حالت نشسته در بیای بدون کمک(ماشالله).تکنیکت هم اینه یه ذره به پهلو میشی و بعد یه دستت رو رو زمین حائل میکنی و بعد "یاعلی" تلاش تا نشستن.

اشاره:

میتونی انگشتت رو به نشانه اشاره بالا بیاری .

حباب ساز:

دخترم حباب درست میکنه در حد تیم ملی.این حباب ساز ها هم جلوش کم میارن.

چیا میخوری؟

تقریبا همه چی بهت میدم و مزه کردی بعضی ها رو با عشق میل میکنی بعضی ها رو هم با ترشرویی و........ .اما ممنوعات اکیدت تا این لحظه اینان :آلبالو-گیلاس-خربزه-انگور- جو-کیوی-گوجه فرنگی-ماهی-پنیر-چای-سبزی خام مخصوصا اسفناج -کاهو و کلم -قند و شکر-نمک میخوری آخه از اول غذای بی مزه رو لب نمیزدی و تقریبا از غذای ما میل میکنی.

بعضی ها میگن فلان چیز از الان نه و ..... آخه کلا چیزی نمیخوره روی هم که.منم میبینم بعضی غذاهای بعدتری رو بیشتر دوست داری بهت میدم بهتر از اینه که به زور غذایی که دوست نداری بهت بدم تا از غذا زده شی.این ایده منه.

4 دست و پا:

همچنان علاقه چندانی نداری.رو دستات که میمونی نق میزنی ولی پاهاتو تکون میدی به جلوها.به مامان رفتی دستات ضعیفن.(هه هه هه)

سینه خیز:

اینم علاقه نداری.بلافاصله به پهلو میچرخی و زیاد خودتو تو زحمت نمیندازی.

غلت کامل:

بالاخره خونه مامان جون در روز عید نیمه شعبان 15 تیر غلت کامل زدی.قبلا تا رو دستت میرسیدی برمیگشتی به همون سمت قبل و نیمه تموم میموند غلت زدنت.

شناخت:

وسایل خودت رو خوب میشناسی و تا میبینیشون لبخند میزنی .       

غیر قابل کنترل:

چه در حالت نشسته چه تو بغل و روی زمین و چه تو بغل وقتی ایستادیم یهو شیرجه میزنی خیلی خطرناکه این کارت.خدایی نکرده اگه یه لحظه غافل باشیم و شل نگهت داشته باشیم با سر میری رو زمین.

خدایا خودت کمک کن این کوچولوهارو سلامت به سرانجام برسونیم."الهی آمین"

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان بهی
31 تیر 91 22:24
واقعا که زن داداش شماااااا جای خود داری دل ما همیشه واسه شما تنگهههههههههه
ولی خوب ترنممممم دیگه انقده بلا شدههههه که دلمون بیشتر واسش تنگ میشههههسعی می کنم که بالدوز نباشمممم


چشمک
مامان ساینا
1 مرداد 91 14:31
به ترنمی جونم که اینهمه کارای جدید بلت شده.
مامان ساینا
2 مرداد 91 16:26
احتمالا ترنم جون می خواد یکسره راه بیفته. عزیز دل خاله چهاردست و پا دوست نداره. یه عالمه
مامان ماهان نفسی
3 مرداد 91 14:33
هزار افرین با این کارات ترنم خاله است دیگه بایدم بلا باشه