آبان 91
سلام ملوسک گلم.
اول از همه با یه تاخیر 5 روزه(به علت عدم دسترسی به اینترنت خونه مامان جون اینا)
عیدت مبارک سیده کوچولوی مامان
جونم برات بگه عزیزترینم که از پنج شنبه 4 ام تا همین دیروز ظهر 19 آبان تهران خونه مامان جون و باباجون بودیم.
روز عید قربان که جمعه میشد خانواده دایی مجید و دختر خاله ام اینا و خاله شیوا و عمو حامد اومدن خونه مامان اینا و جمعمون حسابی جمع بود و شمام کلی از در جمع بودن و جلب توجه و دلبری کردن لذت بردی.برا همین اکثر عکسا(4تا 19ام) تو آبان ماه مربوط میشه به همون روزا که با مامان جون اینا و خانواده من سپری کردیم.بابایی مارو رسوند و ظهر یکشنبه 7 ام برگشت و پنج شنبه شب هم با عمو رضا اومدن دنبالمون که از عمو خیلی ممنونیم که بابایی رو تنها نذاشتن و همینطور از خانومش نسرین جون مهربون و امیر کوچولو که به خاطر ما دوری رو تحمل کردن.ممنونیم
از شیطنت هات بگم عزیزکم که:
قفل گوشی همه رو یاد گرفتی گوشی مامان بابا مامان جون دایی شاهین خاله شیوا عمو حامد همه مون و هر کس دیگه هم که برا جلب رضایتتون گوشی رو سمتت میگرفت با یه بار دیدن یاد میگرفتی چطور باز میشه.البته به خاطر روشن شده صفحه ذوق میکنی ها.
با مامان جون و بابا جون پشت در اتاق ها کلی دالی بازی میکردی.بازی اینجوری بود که ترنم اشاره میکرد و میگفت بدو بدو(عاشق بدو گفتنتم با آهنگ میگی و روی د هم تشدید میذاری) چهار دست و پا میدویدی سمت اتاق و اونا هم دنبالت.میرفتی تو اتاق در رو یه وجب مونده به بستن نگه میداشتی تا میشنیدی دارن میرسن میدویدی پشت در عقب تر و میشستی اگه میگفتن دالی خودتو میرسوندی نگاشون میکردی و جیغ میزدی و فرار دوباره پشت در.اگه خبری نمیشد خودت میرفتی در رو باز میکردی دالی میکردی و جیغ زنان بازم میومدی پشت در قایم میشدی.عشقم عاشق اون جیغ زدنای شادتم.همیشه شاد بمون.
چیا میگی:جیگر جیگر - بدو بدو- بده (د تشدید داره)-جوجو -جیک جیک که ج رو یه چیزی بین د و ج میگی (یه جور خاصیه !)-
چیا رو نشون میدی؟(ترنم ........ کو؟) :عکس خودت-مامان جون و باباجون و خاله جون- چشم-گوش هات-بینی-دست که دست میزنی-
ترنم جوجه میگه:جیک جیک همونطور که بالا توضیح دادم یه جور بامزه میگی
ترنم موهاتو بشور: دستتو میبری تو موهات و چنگ میزنی
ترنم ... خوابیده بیدارش کن: دستتو میکوبی رو دستاش یا قسمتی از بدنش چند بار بعضی وقتا یه چیزی مثل" بیدار "هم میگی البته بدون ر.
عاشق بدو بدو گفتنتم.
عمو حامد برات کلی اسباب بازی گرفته(دست عمو حامد و خاله شیوا جون درد نکنه برا دندونیتم یه شنل سفید ناز خریدن) که یکیش یه الاغه که میرقصه بیشتر هد میزنه البته.تا میگیم:
ترنم الاغه کو میدوی سمتش و تا روشنش میکنیم میری جلوش میشینی و سرتو تکون میدی بعضی وقتا هم فقط خودتو به چپ و راست تکون میدی.تازشم میدونی باید دستشو بگیری تا روشن وخاموش بشه ولی هنوز خودت موفق به روشن و خاموش کردنش نشدی.
خونه مامان جون که بودیم خدارو شکر بهتر غذا میخوردی.مخصوصا عصرا که باباجون از سر کار میومدن و تازه ناهارشونو میخوردن باهاشون خوب غذا میخوردی حتی اگه ما نمیخواستیم بهتون بدیم شما شیرجه میزدی سمت غذا.امیدوارم این روند ادامه داشته باشه وبهتر غذا بخوری.
البته هله هوله هم خوردی فراوون.مثل من که مامانت باشم کاکائو دوستی در حد تیم ملی.از این ژله کوچولو آماده ها هم که باباجون براتون میگرفتن خوشت اومد.بیسکوییت رنگارنگ هم در خلال تاب خوردن تو پارک یه دونه تموم میکردی و اینا همش کلی منو ذوق زده میکرد چون شما تو خونه لب به هیچی نمیزدی که منم.ذرت بو داده و بادوم هندی و پسته هم از تنقلات دیگر مورد علاقتون هست خانوم خانوما
بابا که اومده بود دنبالمون فقط 1 ساعت تمام نگاش کردی و بغلش نرفتی حتی 1 لبخندم نزدی بهش. فکر کن بابای بیچاره شمارو 2 هفته ندیده بود داشت ضعف میکرد شمام این رفتارو داشتی
روزی چندین بار وسایلای کشوی میز تلویزیون و میز کامپیوتر خونه مامان جون رو میریختی رو زمین.قسمت گرم کن فرگاز رو همش باز و بسته میکردی.
از دست شما تمام سطل های زباله رو کابینت ها بود.
درهای خونه گر گیجه! گرفته بودن از دستت بس که باز و بسته کردیشون!
تا میگفتیم بریم دد پشت در میشستی و میکوبیدی به در اگر هم دور بودی با دد گفتن و چهاردست و پا خودتو میرسوندی به در یا به در اشاره میکردی و میگفتی دد .
بازم یادم اومد میام میگم
راستی ممنون از همه دوست جونیا که این مدت به یادمون بودن و پیام گذاشتن.دوستتون داریم
1تا 20 آبان 91