ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

عکسای بهمن 91-سری دوم

سلام ناناز مامان اولین ژست برا دوربین حین خونه تکونی این تمساح و سرویس قابلمه رو برات گرفتیم وقتی رفته بودیم برا خرید هدیه برا صدرا جون و امیر جون.تا رسیدیم خونه با قابلمه هات شروع به بازی کردی فقظ برا 10-15 ئقیقه برات جذابیت داشت بعد از اون مثل تموم اسباب بازیای قبلیت ...............       . بیا ادامه لطفا وقتی حتما باید خودت بنوشی و بخوری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سبد لباس هارو میبینی باید همیشه ولو جلوی کابینتا باشه تا یه وروجک کابینتا رو به هم نزنه. علاقت به دمپایی رو فرشی  و بازیت با اونا.بعضی وقتا به زور پام میکنی یا از پام در میاری اینم یه عکس خواب ...
17 اسفند 1391

نیمه اول اسفند 91

سلام ملوسک نازم که روز به روز بلاتر و خواستنی تر و باهوشتر از روز پیشی و هر روز یه سورپریز برا مامان و بابا داری سوم تا هفتم که فرشارو داده بودیم بشورن کلی رو سرامیک خالی کیف کردی با پاهات شالاپ شولوپ میدویدی و کلی ذوق میکردی یا کفش پات میکردم و کلی برا خودت از دویدن تو زمین خالی لذت میبردی. پنج شنبه 4 ام:طولانی ترین دوری مامان از ترنم.حدود 11 صبح تا 9 شب.دخترم این همه مدت لب به شیر نزد.مامان قربوووووووووووووووووووووووووووووونت.عوضش تا دو روز بعدش آویزون من بودی شنبه 6 ام :تو خونه تکونی کمک مامان میکنی.به مامان روزنامه میدی برا پاک کردن شیشه ها و بعدش میبری میندازی تو سطل آشغال. یکشنبه 7 ام:تختت رو جدا کردیم.اول به تخت مامان و باب...
16 اسفند 1391

عکسای بهمن 91 (سری اول)

سلام نازگل ملوسم میخواستم بیام عکسای نیمه دوم بهمن رو بذارم دیدم ای واااااای من اصلا از ماه بهمن برات عکس روزمره نذاشتم البته عکسای مناسبتی جشن قدم و ولنتاین رو تو بهمن گذاشتم ولی روزمرگی هات نه.پس تو دو سری عکسارو میذارم تا برا سال جدید کار مونده نمونه.   ماجراهای ترنم و نی نی یعنی کجا میبردش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برا دیدن بقیه بیا ادامه لطفا بعدش میخوابونیش.رفتی گوشه فرش یه گوشه نشستی و برا نی نی لالایی به زبون خودت میخونی(نا نا نا نا پیش پیش) وقت غذا خوردنه تولد مامان بزرگ خوب بخوابی ملوسکم.عروسک ناااااااااااااز مامان عشششششششششششششششششششششششقم &nb...
13 اسفند 1391

نیمه دوم بهمن 91

سلام عزیز دل مامان   ١٥ام ظهر برا اولین بار با کفش بیرون از خونه رو پاهات ایستادی و قدم برداشتی.فروشگاه سانیس 16 ام: تولد مامان بزرگ مبارک. 17 ام : بند دلم پاره شد .عزیز مامان زیر چشمتو زخم کردی.چجوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه لیوان پلاسنیکی دستت بود و بازی میکردی حین بازی زمین خوردی ونگوخورده پای چشمت یعنی خدا رحم کرد حسابی اگه فقط ١سانت بالاتر بود من بدبخت شده بودم فکرشم نمیتونم بکنم.گریه کردی هیچوقت میفتی گریه نمیکنی منماول فکر کردم بی حوصله شدی و میخوای مامان بغلت کنه بغلت کردم آب بهت دادم وصورتتوشستمکه کاش دستم میشکست آخه نگوکه گلم زخمی شده وآب که میخوره بدتر میسوزه یهو دیدم خون پای چشمت یه کم هم زخمت عمق داشت یه کم یخ برات گذاشتمنم...
30 بهمن 1391

عشق مامان وبابا روز عشق مبارک

ترنم جیگر طلای مامان ٢  ساله با حضور فیزیکیت در کنارمون و 3 ساله با وجودت   روز عشق مارو از این حالت        به این حالت    تغییر دادی و من این 3 تا قلب تپنده زیبا روبا هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. جا داره این روز قشنگ رو به همه عاشقا تبریک بگم مخصوصا خانواده خودم بابای مهربونم مامان گلم آبجی جیگرم و  داداش نفسم عشقای من روز عشق و دوستی بر شما مبارک. برا صرف یه صبحانه و شام عشقولانه دعوتین ادامه مطلب عشقم صبحانه رو من و شما و بابا با هم بودیم و شام با نسرین جون و عمورضا وامیر کوچولوی ناناز که اولین ولنتاین رو تجربه میکرد.اینم بگم بعد صبحانه رفتیم برا دی...
28 بهمن 1391

نیمه اول بهمن 91

سلام زیباترین زندگیم 1 بهمن: میگم: ببین-میگی ب ب با کسره ١٠ ام ببینن رو میگی ببی (ن نداره) تقریبا هر چی رو برات تکرار کنم بلند و کشیده سعی میکنی تکرار کنی البته فقط بخش اولش رو این روزها عشقت اینه که عروسک کوچولوتو تو دستت بگیری و تو خونه راه بری باهاش و براش مادری کنی همونطور که داری تو خونه راه میری میگیریش بین دو تا دستای گوچولوت و براش لالایی میگی(البته میگی نانا نانایا پیش پیش ).یا از غذایی که داری میخوری بهش میدی.قربونت برم عسلکم مطمئنم یه مامان جیگر میشی در آینده برا نی نی هات.به امید اون روز.یعنی من میبینم اونروز رو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوشگلم یه ساک یا نایلون برمیداری و توش رو از وسایلای موجود روی زمین پر میکنی و دسته شو میندازی ...
15 بهمن 1391

نیمه دوم مهر 91 به روایت تصویر

سلام نازگلک خانوم بالاخره عکس ار دندونای ترنم .هوراااااااااااااااااااا خونه عمو رضا ترنم و دوستاش!!!! ترنم و شیطنت هاش!!!؟؟؟؟!!! ترنم راضی از شیطنت هاش:   خریدای مامان 2 آبان 91 برا دخملیش اینارو قبلا داشتی بعد از کلی شیطنت!!!!!!!!!! یه مامان گرفتار تو ادامه مطلب منتظرتونه  ...
11 بهمن 1391

جشن قدم

عزیزترین مامان پنج شنبه 5 بهمن 91 یه جشن قدم کوچولو برات گرفتیم که نسرین جون و امیر کوچولو و عمو رضا هم مهمونمون بودن. در اولین فرصت عکسارو برات میذارم. بعدا نوشت یکشنبه 8 ام :از دیروز کله سحر دارم میگردم دنبال کابل دوربین هنوز نیابیدمش ٨:٢٢ شب یکشنبه بالاخره کابل رو یابیدم بگو کجا؟؟؟؟؟کنار ..... .مثلا جلوی میز تلویزیون یه میز دیگه گذاشتیم که نتونی بری یو اس بی رو برداری یا دستگاه رو خاموش روشن کنی.کابل رو انداختی اونجا منم تموم کشوها و کمدهارو زیر و رو کردم زیر مبلا و....... .قربونت برم وروجک چهارشنبه 11 بهمن :                  ببخشید دیر...
11 بهمن 1391