اولین برف زمستانی
سلام عزیز دلم الان که دارم این مطلب رو می نویسم تو خوابی و داره حسابی برف میباره.داشتم بهت شیر میدادم که بخوابی یهو چشم افتاد بیرون دیدم داره حسابی برف میباره.از صبح می اومد ولی ریز بودن و زودی آب میشدن.دیروز صبح هم اولین برف زمستون باریده بود ولی خیلی کم و زودی آب شدن.انگار صبح خیلی زود باریده بود وتا ما از خواب بیدار شیم(8 صبح) آب شده بود.رفتم و عکس گرفتم که برات میذارم.تو پاییز و چند روز قبل از اینکه به دنیا بیای هم برف اومده بود اما خوب این اولین برف تو زمستونه.انشالله سال دیگه این موقع بتونی راه بری و با هم بریم رو برفا قدم بزنیم و بازی کنیم.شایدم تونستی برف رو تلفظ کنی.خدا کنه عزیز مامان.صدات در اومد اولش نق نقو گریه میکنی وقتی منو میبینی که بهت محل نمیذارم کم کم صداتو میبری بالا شیطون مامان.کی میشه مامان فقط به خاطر خود مامان بهونه گیری کنی نه شیر.اونروز میشه بهترین روز عمرم و شیرین ترین لحظه یه مادر.اینکه بدونه کوچولوش مامانشو مایه آرامش خیال خودش میدونه و پشتش بهش گرمه.مامان امروز جمعه است ولی بابا بازم سر کاره.هفته ای که گذشت هم کارش زیاد بود و هم داشت امتحانات ترمشو میداد و زیادی برا ما وقت نداشت.2 تا دیگه از امتحاناتش مونده.یعنی هفته دیگه هم برا ما وقت نداره.اشکال نداره این 2 هفته رو با صبوری تحمل میکنیم. دختر نانازم باید از همین حالا صبر کردن رو یاد بگیری تا در آینده زیاد اذیت نشی و بهتر به اهدافت برسی. بارش برف مامانو احساساتی کرده و سر درد و دلش باز شده انگارگلم امیدوارم بختت به سپیدی همین برف زیبا باشه.من و بابا خیلی دوستت داریم و همه تلاشمونو برا سعادت سلامت و موفقیتت خواهیم کرد.هوار تا بوس برا ترنم جونی
اینم زوم شدش