ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

خود مطلب رو بخون نتونستم عنوان انتخاب کنم

1391/2/6 13:01
1,198 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلک مامان.سلام عزیزترینم.سلام یکتای بی همتام.

عزیزترینم خیلی وقته میخوام برات بنویسم از درد و دلام از افکارم از همه چی از تو...

گلم وقتی بغلت میکنمبغل وقتی بوت میکنم قلبوقتی برام میخندیلبخند وقتی با اون چشای تیله ای براق و بلات بهم خیره میشیماچ وااااااااااااااااااااای حتی یادآوریشون بهم انرژی میده و دیوونم میکنه نمیدونی چه کیفی داره نمیدونی چه لذتی میبرم ازت. عااااااااااااااششششششششششششششششششششقتم به معنای واقعی کلمه. دیوووووووووووووووووووووونتم بی برو برگرد.هلااااااااااکتم مامان هلاک.

انقده کیف میده وقتی سر تا پاتو غرق بوسه میکنم.انقده لذت داره وقتی پاهای کوچولوتو بوسه بارون میکنم و تو هم غرق در لذت میخندی.چه کیفی میده وقتی تو بغلم میشینی و سرتو به سینم میچسبونی و آروم میشینی انگار که به صدای قلب مامان گوش میدی و آروم میگیری.همین آرومم میکنه آروم جونم.

خیلی لذت داره وقتی کارای جدید یاد میگیری.وقتی ادا و اطوارهای جدید یاد میگیری. 

شاید وقتی اینارو میخونی همه این سطرها برات یه جمله بیشتر به نظر نیاد ولی من دارم تموم اینارو در نهایت احساس و با یه ذوق سرشار درونی و از اعماق قلبم برات مینویسم.(ته دلم برات قیری ویری میره)همیشه در کنار تو سرشار از عشقم ولی بعضی وقتا شدیدا احساساتم فوران میکنه دلم میخواد تو رو بغلم بگیرم و فشارت بدم.یه عالمه موچت میکنم یه عالمه قربون صدقت میرم.بعضی وقتا همینطوری از خودم شعرای عشقولانه برات در میکنم در حین همین روزمرگی ها (میگم چه خوب بود این لحظات رو بشه ثبت کرد تا بتونی یه گوشه از عشقم رو به خودت بدونی ولی حیف.....).حالا شعر که میگم فکر نکنی شعر به معنای واقعی ها نه.مثلا تو شعرای دیگه دست میبرم و برا تو میخونم و همینجوری جفت و جورش میکنم.لحظه ای- اون لحظه هر چی اومد بعدش یادم میره چی گفتمخندهخلاصه از عشق شما ما شعر جفت و جور کن هم شدیمبغل

جیگر مامان وقتی خوابی بعضی وقتا که کاری ندارم میشینم و فقط نیگات میکنم و کلی تو دلم قربون صدقت میرم تازشم بعضی وقتا زودی دلم برات تنگ میشه و میخوام از خواب بیدارت کنم آخه دلم برا اون چشای شیطونت تنگ میشهمژه

عزیزترینم اون روزی همین طور که سر تا پات رو غرق بوسه میکردم این اومد تو ذهنم :

جیگر مامان من اینقده ماچ مالیت میکنم توهم منو خواهی بوسید در آینده بی هیچ مناسبتی؟....شاید

ولی به احتمال زیاد نه

عزیزم من اینهمه دستاتو بوس میکنم تو هم دستای منو بعدا ها ماچ میکنی؟ .....................شاید

به احتمال خیلی زیاد نه اگزم آره نه با این احساسی که من دارم

من اینهمه این پاهای تو رو بوسه بارون میکنم تو هم .......................؟ .........................عمرا

اگرم بخوای من نمیذارم که گلکم.

با تمام این شایدها و با اینکه میدونم هیچ وقت این احساسی که من بهت دارم تو بهم نخواهی داشت

بازم

با تمام وجود و از اعماق قلبم        دوستت دارم

عاشقتم

اگه کفر نباشه می پرستمت

    

فقط از خدا میخوام کمکم کنه همیشه یارت باشم نه بارت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

خاله جون
6 اردیبهشت 91 15:45
سلام عزیزم انشالله همیشه ودرکنارهم باشید.وترنم جونم مطمئنم بزرگ شد واین مطالبو خوندشماراغرقه بوسه میکنه.
مامان یکتا
6 اردیبهشت 91 17:36
سلام به دوست خوبم و ترنم جون. دلم تنگ شده بود براتون این مدت که نیومدم
مامانی چقدر قشنگ حس مادرانت رو بیان کردی.خیلی خوشم اومد.


ممنونم مامانی.خوشحالم اومدی پیشمون.
مامان ساینا
7 اردیبهشت 91 11:48
انشاله همیشه سالم و شاد کنار ترنم جون باشید. پدر و مادرها همیشه بی منت به بچه ها عشق می ورزن. اگه همیشه بهشون عشق بدیم اونها هم عاشق می شن و عاشق می مونن.
رها
7 اردیبهشت 91 11:57
چه احساس مادرانه قشنگی،من که اشکم درومد انشاالله ترنم جونم وقتی بزرگ شد حسابی قدردان این محبتاتون هست. دوستون دارم. پیش ما هم بیاین
مریم مامان عسل
7 اردیبهشت 91 12:59
مطلبو خوندم. میتونستی عنوانشو بذاری عاشقانه های مادری! من گاهی به این احساساتی که گفتی مبتلا میشم! گاهی فکر میکنم شاید عسل اونقدر در آینده مشغله داشته باشه که وبلاگی که براش درست کردمو هیچوقت وقت نکنه درست و حسابی بخونه یا اگه بخون هم درک نکنه که توی هر کلمه ی درج شده چقدر عشق موج میزنه! دقیقا درکت میکنم! احساساتمونو نمیتونیم توی قالب کلمات و جملات جا بدیم!
مامان ماهان نفسی
7 اردیبهشت 91 13:01
بوس بوس بوسنخیر ترنم جونم اینا برای مامانه مهربونه اخه نباید همش شمارو بوس کرد اخه ببین چه با احساس نوشته خوب این بوسا هم برای توبسه راضی شدی
مامان امیر کیا
7 اردیبهشت 91 13:43
سلام مامانی انشا.. سالیان سال سایه تون بالا سر دخملمون باشه مطمئنم ترنم به داشتن مامان مهربونی مثل شما افتخار میکنه
كاكل زري يا ناز پري
8 اردیبهشت 91 19:38
فداي احساساتت عزيزم حتما" دختري كه ما تربيت كني در اينده حسابي قدر شما و باباشو خواهد دونست
راستي نمي خواي قسمت سوم خاطره دنيا امدن ترنم جونو بنويسي من منتظرما


سلام ممنون عزیزم.چشم سعی میکنم
مامان یاس
9 اردیبهشت 91 0:30
سلام به مامان ترنم جون خیلی خوشحالم که اومدم پیش شما اگه دوست داشتین مهمون وبلاگ ما بشین خوشحالمون میکنید حرفی هم داشتید به گوش هستیم منتظر تون هستیم یازهرا صلوات
مریم- مامان بردیا
9 اردیبهشت 91 2:03
سلام مامانی ترنم کوچولو ، من مطمئنم همه این احساسات قشنگی رو که به دختر نازت هدیه می کنی ، یه روز که ان شاءاله بزرک بشه ازش دریافت می کنی در ضمن مطلبت رو که خوندم یه لحظه فکر کردم خودم اونو نوشتم ، چقدر مادرها به هم شبیه اند
یاسی خاله هیلدا
9 اردیبهشت 91 15:56
مامان یاس
9 اردیبهشت 91 17:00
سلام ممنون که اومدید رمز .. است
حتما نظر بذارید چون برام مهمه بدونم


mamane Ali
10 اردیبهشت 91 2:28
درود بر احساسات ناب مادرانه
مامان حنا
10 اردیبهشت 91 5:08
سلام عزیزم خصوصی داری
مامان پارسا جیگر
10 اردیبهشت 91 12:48
عزیزم این همه احساس قشنگ و عشق رو ترنم کوچولو فقط وقتی خوب می تونه درک کنه که خودشم انشاء الله مادر بشه چون هیچ کس به جز یه مادر خوب نمی تونه اینهمه احساس داشته باشه
مامان ملینا
11 اردیبهشت 91 11:34
مامان ترنم وقتی داشتم می خوندم خودم رو جای شما گذاشتم مادرها همه این احساسات رو دارن یکی مثل شما قشنگ بیان می کنه یکی تو دلش نگه می داره .این احساس خوب رو خدابرای همه نصیب کرده .مامان ترنم توصیفت عالی بود آفرین به مامان مهربون دخترت باید خیلی دوستت داشته باشه
Windy smith
14 اردیبهشت 91 9:12
سلام ترنم كوچولو ى شما خيلي خوشگل و قشنگه من عاشقشم من در رأي گيري نيني متفكر به ترنم جان هم رأي دادم ميتونم شما رو لينك كنم؟ لطفا برام تلگراف بزنيد ممنون