ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

سه شنبه 18 بهمن 90

سلام عسلک مامان. دیروز من و شما و بابا با عمورضا و خانمش رفتیم برج سفید.تو راه شیرتو که برات دوشیده بودم تو شیشه خوردی و خوابیدی.اونجا بیدار شدی و تو بغل بابا بودی و با اون چشای قشنگ کنجکاوت اطرافو با دقت هر چه تمام تر نگاه می کردی .بعد از اون رفتیم مکث.من و خاله رفتیم تو ولی شما با بابا و عمو تو ماشین موندی آخه هوا حسابی برفی و سرد بود.یه کوچولو گشته بودیم که بابا اینا زنگ زدن بیاین بریم که ترنم گریه میکنه .ما هم زودی اومدیم و دیدیم شما خوابی .بابا گفت میخواین برگردید .ولی ما گفتیم بهتره بریم تا بازم بیدار نشده و اینطور شد که دست از پا درازتر برگشتیم.نا گفته نماند که بابا خان شلوارشو که عوض کرده بود یادش رفته بود وسایلای جیبشو جا به جا...
15 اسفند 1390

هفته اول اسفند 90 به روایت تصویر(1)

سلام دخمل طلای خودم وقتی از خواب پا میشی اول یکم تو جات با عروسکت بازی میکنی(البته بهتره بگم کشتی میگیری) خوابت میومد و اذیت میکردی گذاشتم تو کالسکت تو هم یه وری شدی و همونجور مظلوم مظلوم مامانو نیگا میکنی انگار نه انگار قبلش خونه رو گذاشته بودی رو سرت با داد و هوار و گریه. گیره و دستبند جدید مبارگ جیگمل مامان   دیشب رفتیم خونه مامان بزرگ.مامان بزرگ برات یه ست 3 تیکه بنفش بهاره و عمو هم یه شلوار 6جیب سرمه ای برا عیدیت گرفتن.دستشون درد نکنه .پوشوندیمشون و ازت عکس هم گرفتیم ولی هم یه کوچولو نور عکسا خوب نیست و هم اینکه بقیه لباساتو میبینن و برا عید تکراری میشه خوب .برا همین بعد از تعطیلات عید برات یه عالمه عسک...
9 اسفند 1390

عکسای بهمن 90 (2 تا 3 ماهگی)

اینجا خانوم خانوما با این دقت و ژست و قیافه داره تلویزیون تماشا میکنه و همچین جدیه یعنی کاریم نداشته باشین و این حق مسلم منه که بتونم تلویزیون ببینم ولی خوب ......... ادای آدم بزرگ ها رو در آوردن ات منو کشته مامان.مامان فداااااااااااااااااااااااااااااات شه. برا دیدن ادامه کارای این فینگیل خانوم بیاین ادامه مطلب آهنگ درخواستی چی دوست دارین براتون بنوازم؟         ...
15 بهمن 1390

خواب ناز

پست جدیدم(شنبه 15 بهمن)پایین همین پسته بالاخره تونستم از خندت تو خواب عکس بگیرم. موفق به شکار لحظه ها شدم .به خودم تبریک میگم بدون شرح!(هر گونه برداشت آزاد است)   پاورقی:بهمن 90 (2 تا 3 ماهگی) ...
14 بهمن 1390

ترنم و توپ رنگارنگش(تصویری)

سلام عسل خانوم .نفس مامان .دخترم هر چی میدم دستت شروع میکنی به خوردن.وقتی هم اونو از دستت میگیرم دستتو تمام و کمال میکنی تو دهنت اونم که میندازم پایین.شروع میکنی لب پایینتو میک زدن. دیگه این مدلیشو ندیده بودیم که چشممون به جمال شما روشن شد.امروز(جمعه)م بابا رفته سر کار.موقع رفتن دلش نمیومد بره و کلی بوست کرد تو خواب.دلش نمیومد بدون دیدن چشات بره.که آخر سر مامان بابا رو .تا اینکه گذاشت و رفت. آخه تازه شیرتو خورده بودی و خوابیده بودی.7:30 صبح یعنی چه مزه ایه؟مامانم اجازه میده بخورمش؟یه نگاه به مامان که دلش به رحم بیاد ما که از مزش هنوز چیزی نفهمیدیم پس همچنان به مامان نگاه بندازیم تا دلشو بدست بیاریم نه.مثل اینکه حواسش به دوربین...
14 بهمن 1390

ماجرای ترنم کوچولو و کتاب کوچکش(بهمن 90)

سلام فرشته کوچولوی مامان .اصلا باورم نمیشد بتونی خودت کتابتو باز کنی و ورق بزنی.بازم مامان و متعجب کردی و حیرون شیطون بلای من عکسا در ادامه........... اینجا که مامان داره کتاب آشنایی با حیوانات رو نشونت میده و تو هم با دقت نگاه میکنی هیچ.اما در ادامه یه کتاب با اندازه جیبی دادم دستت که تو متعجبم کردی بلاچه خانوم.     ...
13 بهمن 1390