واکسن 2 ماهگی
عزیز تر از جونم امروز رفتیم بهداشت برا چکاپ و واکسنت.
وزن با لباس:5400
قد:58
دور سر :37
واکسن 2 ماهگی ساعت 10:19 صبح روز شنبه 1 بهمن 90
ساعت 10:30 اولین قطره استامینوفن(باید هر 4 ساعت و حداقل برای 48 ساعت بهت بدم)
روز اول حوله خیس سرد و روز دوم حوله آب گرم (آخه انقدر ورجه وورجه میکنی نمیمونه یجا که)
قبل از واکسن بیدار شدی و با دقت به اطرافت نگاه میکردی و ساکت بودی.موقع زدن واکسنت خودم پاهای کوشولوتو نگه داشتم.بعد از واکسن گریه های وحشتناکی کردی.مامان یکم سرتو آورد بالا نازت کرد و باهات حرف زد کمی آروم شدی که در همین اثنا قطره فلج اطفال رو ریختن تو دهنت.بعدش مامان کمی بغلت کرد که آروم شی بعد از اون لباساتو تنت کردیم و اومدیم خونه.بلافاصله لباساتو از تنت در آوردم و قطره استامینوفنت رو دادم.کلی بیقراری کردی مامان و همش کلافه ای.چشمای قشنگت خوابشون میاد اما بیشتر از 15-20 دقیقه بعضی وقتا کمتر نمیتونی بخوابی.(الهی مامان فدات شه)یا از خواب میپری یا با گریه بیدار میشی یا در حال ناله ای. نمیدونی مامان چقدر ناراحته و دیدن ناراحتیت چقدر غصه دارش میکنه گلم. منو ببخش مامانی که آغاز ماه سوم از زندگیتو اینجوری و با درد بهت تبریک گفتم.ولی مامان برا اینکه همیشه سالم باشی و مریض نشی این واکسن ها ضروریه.
گلم خیلی خیلی دوستت دارم .امیدوارم تب نکنی مامان جون.
حدود 2-3 هفته ای هست که واکسن زدنت فکرمو مشغول کرده بود و ناراحت.امروز از صبح که بیدار شدی و با چشای شیطونتت نگاه میکردی و با لبای کوچولوت برا مامان میخندیدی با دیدنت دلم برات غش می رفت و ناراحت میشدم از اینکه میخوام این سرحالیتو ازت بگیرم و به جاش درد داشته باشی و عذاب بکشی.یه عالمه بغلت کردم و بوسیدمت فکر کنم خودتم متعجب شدی و فهمیدی کاسه ای زیر نیم کاسه است.آخه همیشه همون طور که سر جاتی باهات حرف میزنم و میبوسمت. خلاصه اینکه عشق مامان برا مامان واکسن زدنت خیلی سخت گذشت.انشالله خودت که مامان شدی میفهمی چی میگم خانوم کوچولو.فرشته کوچولوی مامان همیشه سلامت باشی و موفق و خنده رو اون لبای قشنگت باشه.