عشقمی
عزیزکم یه 1 هفته 10 روزی میشه که موقع خواب با اون دستای کوچولوت لبه لحافتو میگیری و می خوابی(انقدر دوست دارم این صحنه رو.کلی قربون صدقت میرم). خلاصه دستتو میخوای به جایی قلاب کنی.دیشب خونه مامان بزرگ بودیم بغل عمو که بودی و داشتی اطرافو بادقت نگاه میکردی یقه بلیز عمو رو آنچنان محکم گرفته بودی که یه چند سانتی پایین اومده بود.هر چی میدم دستت که باهاش بازی کنی یه راست میبری تو دهنتمثلا عروسک موشت که دو روز پیش دادم دستت تا باهاش بازی کنی(ازت عکس گرفتم بعد میذارم)دیگه اینکه عسلم مهمونی رفتن و مهمون رو دوست داری.چون داری اطرافتو کشف میکنی و برات دیدن اطراف جالبه کلی لذت میبری از دیدن محیط و آدمای جدید.(از الان ددری شدی دختر-البته تقصیر تو نیست این مامانت که من باشم دوران بارداری همش سفر بوده و یه جا بند نشده)خیلی بلایی مامان جلو بقیه آرومی و خانوم اما تا تنها میشیم گریه ات میره هوا.همه هم میگن اینکه ساکتهعسلمی عسل.من به همینم راضیم گلم.همین که مردم داری و مهمون نواز خودش کلی نعمته. عکس ها در پست های بعدی(به زودی)