عکسای 10 تا 12 خرداد
سلام جیگر مامان
عکس خونه هانیه جون.10 خرداد.صدرا جون متولد 27 بهمن 91 .
از راست به چپ: صدرا - ترنم - احسان
برا شام رفتیم خونه مامان بزرگ. عمه جون برا اولین بار روسری سرت کرد منم عکستو گرفتم. ببین شبیه خانوم باجی ها شدی
اینم روز 11 خرداد که من و شما و بابایی رفتیم تبریز که امتحان بده.بابا سر جلسه امتحانه من و شمام تو محوطه دانشگاه منتظرشیم.
بعد از اومدن بابا رفتیم تسنیم و برا خودم 4 تا بلیز نخی و برا شمام 3 تیکه لباس(ا تاب گردنی(لختیه کلی) خوشل سرخابی-ا تاب کلاهدار اسپرت قرمز و یه بلیز صورتی طرح اسب بالدار ) گرفتم.عکسای خوشلتو وقتی پوشوندم برات حتما میذارم.رنگ تیشرت های خودمم:قهوه ای-صورتی کثیف-مشکی و صورتیه-یه شلوار کتان شیری هم برا خونه بابایی که اونم بی نصیب نباشه از خریدتازشم اشانتیون بهت کش سر دادن.شکل شکلاته.
برا ناهار خونه دوست بابایی دعوت بودیم.خانومش کلی زحمت کشیده بود و چند نوع غذا درست کرده بود.دستش درد نکنه.اینم عکسی شما با کوچولو هاشون
از راست به چپ: آیلین- ترنم -آرمینا
اینم عکس امروزته.بابا برا اولین بار شما رو تنها برد بیرون برا خرید از سوپری دم در.شمام چشت مونده بود به آبنبات ها بابام برات گرفت.جالب اینکه برا اولین باره که وقتی چیزی رو از دستت میگیریم گریه میکنی.ای دخملک شیطون من.به مامان رفتی دیگه عاشق شکلاتی؟؟؟
تازشم تازگیا غریبی میکنی و بغل "هر کسی" نمیری.البته خدا رو شکر خانواده ی من و بابا و بابابزرگهای من و بابا جزو اون گروه "هر کسی" نیستن.مثلا تا حالا بغل شوهر خاله بابا نرفتی و گریه کردی و امروزم بغل عمو سوپر مارکتی نرفتی و گریه کردی دیروزم تا دوست بابا که مهمونشون بودیم خواست بغل بگیرتت گیره (گریه)کردی.تا قبل از این با همه مرهبون(مهربون) بودیهم خوشحالم هم یه ریزه ناراحن به خاطر این قضیه.قربونت برم که اینقده بزرگ و خانوم شدی که دیگه غریبه و آشنا رو تشخیص میدی
پاورقی: هفته 2 از ماه 7 از سال اول زندگی ترنمم(120 ساله شی گلم همراه با سلامت و سعادت)