واکسن 6 ماهگی
سلام قند عسلم
امروز وقت واکسن 6 ماهگیت بود.با رقیه خانوم و فائقه و انیسا جون رفتیم.طبق معمول همیشه اول قد و وزن و دورسر بعدشم نوبت قسمت جگر گداز ماجرا که واکسنه و دل مامانی رو خون میکنه.
حدودای 12 ظهر واکسنتو زدی.هر 4 ساعت که میشه 10-2 و 6 بهت استامینوفن میدم تا 2 روز.خدا کنه تب نکنی عشقم که مامان می میره.
طبق معمول قبلش شاد و شنگول بودی و شیطنت میکردی و دلبری اما با فرو رفتن سوزن تو اون رون های تپلی خوشگلت(ماشالله بهشون)جیغ و گریه ای راه انداختی به مدت حدود 2-3 دیقه ای که جیگرم کباب شد.
خدایا چی میشد این درد رو عزیزترینم نمیکشید؟اگه چاره ای بود مامان با تمام وجود حاضر بود.ولی حیف که نیست.فقط دلم به این خوشه که این درد و گریه ناچیز مانع از یه غم و غصه بزرگ و درد به مراتب بزرگتر برا شما و ماست.خدا رو شکر که علم اینقدر پیشرفت کرده که میشه پیشگیری کرد از بیماریهای بزرگتر و خطرناکتر.
ترنم مامان تو 6:5 ماهگی
قدت:70 ماشالله عالیه منحنی 2 بالای منحنی متوسطه
وزنت:8100 خوبه منحنی ا بالای منحنی متوسط
دورسر : 40:5 بدک نیست رو منحنی متوسط
دورسرت به نسبت بقیه کمتره.دکتر میگه مشکلی نیست از فرم سرته.کشیدی به خانواده بابایی.
چند تا عکس داری بعدا میام میذارم برات.فعلا
بعدا نوشت(19 -3-91):
عزیزم خدا رو شکر تب نکردی.چند بار یه کوچولو بدنت داغ شد که زودی دست و رو و پاتو شستم و دمای بدنت پایین اومد.ولی در عوض هیچی تو معدت نمی موند و همش بالا میاوردی.همون شب اول واکسنت ساعت 2 که وقت استامینوفنت بود همچین خوب خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم اما نهایتا نزدیکای 3 شب تا 1 قطره ریختم تو دهنت همچین بالا آوردی که نگوتموم محتویات معدت خالی شد.هر چی از صبح خورده بودی پر.تمام لباسات و تشک و پشت سرت کثیف شده بود طوری که شما رو ساعت 3 نصفه شب بردم حموم حالا از حموم در اومدی و پوشکت رو نبسته این بار همه جا خیس شد یه بار دیگه با تشکچه تعویض و حوله و مابقی تشکیلات دوباره حموم.خلاصه داستانی داشتیم اون شب.این 3 شب رو به خاطر نگرانی از حال شما به هال خونه نقل مکان کردیم تا من و بابایی هر کدوم یه طرفت باشیم و دائم بدنت رو چک میکردیم که تب نداشته باشی.خدارو شکر به خیر گذشت.دیشب هم اصلا خوب نخوابیدی و دائم با گریه هات از خواب پروندیمون.نمیدونم خواب بد میدی ؟گرمت بود(روت چیزی ننداختم دیگه)؟به هر حال گذشت.امیدوارم امشب رو راحت بخوابی