ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

واکسن 6 ماهگی

1391/3/16 16:39
1,566 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسلمبغل

امروز وقت واکسن 6 ماهگیت بود.با رقیه خانوم و فائقه و انیسا جون رفتیم.طبق معمول همیشه اول قد و وزن و دورسر بعدشم نوبت قسمت جگر گداز ماجرا که واکسنه و دل مامانی رو خون میکنه.

حدودای 12 ظهر واکسنتو زدی.هر 4 ساعت  که میشه 10-2 و 6 بهت استامینوفن میدم تا 2 روز.خدا کنهفرشته تب نکنی عشقم که مامان می میرهنگران.

طبق معمول قبلش شاد و شنگول بودی و شیطنت میکردی و دلبری اما با فرو رفتن سوزن تو اون رون های تپلی خوشگلت(ماشالله بهشون)جیغ و گریه ای راه انداختی به مدت حدود 2-3 دیقه ای که جیگرم کباب شد.گریه

خدایا چی میشد این درد رو عزیزترینم نمیکشید؟اگه چاره ای بود مامان با تمام وجود حاضر بود.ولی حیف ناراحتکه نیست.فقط دلم به این خوشه که این درد و گریه ناچیز مانع از یه غم و غصه بزرگ و درد به مراتب بزرگتر برا شما و ماست.خدا رو شکر که علم اینقدر پیشرفت کرده که میشه پیشگیری کرد از بیماریهای بزرگتر و خطرناکتر.

ترنم مامان تو 6:5 ماهگی 

قدت:70  ماشالله عالیه منحنی 2 بالای منحنی متوسطه

وزنت:8100 خوبه منحنی ا بالای منحنی متوسط

دورسر : 40:5 بدک نیست رو منحنی متوسط

دورسرت به نسبت بقیه کمتره.دکتر میگه مشکلی نیست از فرم سرته.کشیدی به خانواده بابایی.مژه

چند تا عکس داری بعدا میام میذارم برات.فعلابامن حرف نزنقلب

بعدا نوشت(19 -3-91):

عزیزم خدا رو شکر تب نکردی.چند بار یه کوچولو بدنت داغ شد که زودی دست و رو و پاتو شستم و دمای بدنت پایین اومد.ولی در عوض هیچی تو معدت نمی موند و همش بالا میاوردی.همون شب اول واکسنت ساعت 2 که وقت استامینوفنت بود همچین خوب خوابیده بودی دلم نیومد بیدارت کنم اما نهایتا نزدیکای 3 شب تا 1 قطره ریختم تو دهنت همچین بالا آوردی که نگوناراحتتموم محتویات معدت خالی شد.هر چی از صبح خورده بودی پرسبز.تمام لباسات و تشک و پشت سرت کثیف شده بود طوری که شما رو ساعت 3 نصفه شب تعجببردم حموم حالا از حموم در اومدی و پوشکت رو نبسته این بار همه جا خیس شد یه بار دیگه با تشکچه تعویض و حوله و مابقی تشکیلات دوباره حموم.خلاصه داستانی داشتیم اون شب.این 3 شب رو به خاطر نگرانی از حال شما به هال خونه نقل مکان کردیم تا من و بابایی هر کدوم یه طرفت باشیم و دائم بدنت رو چک میکردیم که تب نداشته باشی.خدارو شکر به خیر گذشت.خیال باطلدیشب هم اصلا خوب نخوابیدی و دائم با گریه هات از خواب پروندیمون.نمیدونم خواب بد میدی ؟گرمت بود(روت چیزی ننداختم دیگه)؟به هر حال گذشت.امیدوارم امشب رو راحت بخوابیماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

رها
17 خرداد 91 11:52
نازی عزیزم دل منم کباب شد،ایشالله که قوی هستی و تب نمیکنی و دردش هم زود زود از یادت میره
مامان ساینا
17 خرداد 91 17:23
خاله جون زود خوب می شی. ماشاشله ماشاله به این قد و وزنت عزیزم.
راستی مامانی چرا اینقدر دیر



سلام عزیزم.واکسن قبلیش(4 ماهگی) که 1 فروردین میشدباید میموند بعد از سفر که 6 ام برگشتیم ولی چون ترنم 2 بار پشت سرهم مریض شد.یه بار که گوشاش عفونت کرده بود بار بعد هم سرماخوردگی و تب داشت 15 ام نهایتا واکسنشو زدم که بالطبع واکسن 6 ماهگیشم دیرتر وقت دادن
مامانی درسا
19 خرداد 91 2:04
الهی بگردم انشاالله که تا حالا حالش بهتر شده این واکسن شش ماهگی بدجوری درسایی رو اذیت کرد..... امیدوارم دختریم اذیت نشده باشه ...... هزار ماشاالله همه چیش خوبه ...... ببوسش
مامان ترنم
20 خرداد 91 10:28
سلام ترنم عزيز، به من سر نزدي، افتخار آشنايي نمي دهي؟


اومدم پیشت خاله جون
مریم مامان عسل
22 خرداد 91 2:22
ماشالله عزیزم. همه چیز خوبه مامانی. دور سرشم خوبه. خدارو شکر