ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

الان چی کارا میکنی؟

1391/1/8 14:45
2,082 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانبغلدختر گلم یه کمی بهتر شدی و دیگه سرفه هات مثل قبل نیست.البته فقط یه کمی .خدا رو شکر حوصلت خیلی بهتر شده و دیگه دست از بهونه گیری برداشتی و برگشتی به روال سابق.مامان جون الان اومدم عکسارو بریزم تو سیستم و برات بذارم که دیدم ویروس رفته تو دوربینعصبانیترسیدم پاک کنم و عکسا هم بپرن و زحماتمون هدر بره برا همین باید صبر کنم بابا بیاد تا ببینیم میتونیم عکسارو نجات بدیم یا نهناراحتفعلا تو این پست از کارات میگم تا پست بعدی انشالله با عکسات آپ کنم.

جونم برات بگه:

اول اینو بگم در روز 26 اسفند 90 وقتی بغل مامان جون بودی اونقدر کمرتو سمت جلو خم کردی تا سرت به پات رسید و سرانجام شصت پاتو مکیدیتعجب

روز یکشنبه 12 ظهر از روز 28 اسفند 90 مامان جون بردت دکتر و گوشاتو سوراخ کرد و یه گوشواره کوچولو با نگین بنفش الان تو گوشات میدرخشه.خدارو شکر گوشات درد نداشتن و نه زخم شدن و نه جای سوراخاش عفونت کردن.دکتر گفت روزی یه بار با الکل ضدعفونی کنیم و اگه زخم شد و عفونت کرد پماد بتامتازون استفاده کنیم که خدارو شکر لازم نشد.البته باباجون(بابام)محض احتیاط اونم گرفته بودن.دستت درد نکنه بابا جونیم.

بابا همون روز که راه افتادیم تهران سرما خورد چون تو راه و موقع سوختگیری ماشین کتش رو نپوشید(بابای بی دقت).از روز ورود هم به مدت 3 روز تو قرنطینه بود تا روز 4 ام که کمی بهتر شد و من و مامان جون شما رو برا 2 ساعت گذاشتیم پیش بابایی.بابایی هم لطف فرمودن و به جای 3 روزی که شمارو از دور میدیدن و نمیتونستن نزدیکتون بشن ماچ و بوستون کردن تا شمام سرما خوردی اونم چه سرمایی.گلو و گوشت عفونت کرد حسابی. تا اینکه 12  تا 1 بامداد روز 3 فروردین انقدر گریه و جیغ و داد کردی که دیدیم نخیر با هیچی آروم نمیشی نگو گوش دخترم درد داشته و عفونت کرده.من که پا به پای تو گریه کردم.آخر سر مامان جون و بابا شما رو بردند بیمارستان اطفال که نزدیک خونشونه و منم خونه موندم نگران و چشم براه.مامان جون به محض گرفتن شماره بهم زنگ زد که ما نفر 22 تعجبایم و نفر 10 رفته پیش دکتر و نگران نباش.نگو خانوم تا سوار ماشین میشین خوابتون میبره و فقط موقع معاینه دکتر بیدار میشین و یه کوچولو جیغ و گریه بعدش بازم خواب.خلاصه 3 نصفه شب بود که اومدین خونه.هیپنوتیزمدکتر برات 3 تا شیاف استامینوفن 125 هر 6 ساعت و شربت فاراموکس بی دی 400  هر 12 ساعت تجویز کرد که از 9 صبح روز 3 فروردین برات شروع کردم و همچنان ادامه داره....

شیر خوردنی اگه کسی دور و بر باشه یا صدای کسی رو بشنوی بازیگوشی میکنی و حتی بعضی مواقع قید شیر خوردن رو میزنی و میری دنبال بازی.عاشق بازی کردنی اونم فیس تو فیس آ.اکثر مواقع چند تا میک میزنی تا شیر مامان فواره میزنه دست میکشی از خوردن و فقط لباس مامان رو خیس خالی میکنی.

بعضی روزا در طول روز چند بار لباستو عوض میکنم بس که آب دهنت آویزونه.ماشالله چشمه است.تازگیها هم که یه حرکتی با دهنت انجام میدی که مامان جون لطف کردن و بهت یاد دادن که دیگه نور علی نور شده.یه صدایی مثل ب که لبات هم میلرزن آب دهنت هم روون میکنی.قبلش خیلی کم لباست خیس میشد آخه....

عاشق شیطنت های موقع شیر خوردنتم.وقتی میخوابم پیشت و میخوام بهت شیر بدم نیگا میکنی و میفهمی برمیگردی سمتم چطوریش مهمه.اول پاهاتو جمع میکنی تو شکمت و پرت میکنی به سمتی که من هستم(اینجوری برمیگردی)و همزمان دهنتم باز میکنی.من عااااااااااااااااااشق این حرکتتم.اون لحظه میخوام بخورمت جیگرم.تازه شیر خوردنی هم لگده که حواله شیکم مامان میکنی.نیشخنددستاتم یا تو دستام قلاب میکنی یا با لباسم بازی میکنی بعضی وقتام که خیلی گشنه ای چنگ میندازی به دستام یا لباسم.

همچنان عاشق مهمونی و مهمون رفتنی.از دیدن محیط و آدم های متفاوت لذت میبری نه اینکه اون موقع مرکز توجهی و باهات بازی میکنن و حرف میزنن کیف میکنی.منتظر یه اشاره ای تا با خنده های صدا دار و کشیده ات  دل طرف رو ببری.قربونت برم مامانقلب(الان که مریضی خیلی دلتنگ اون خنده هاتم مامان.زودی خوب شو گلم)

اینم بگما انگار صداها و تصاویر آشنا کامل تو ذهنت میمونن.برا کسانی که برا اولین باره که دیدی یا زیاد ندیدیشون و آشنا نمیان خودشونو بکشن هم خنده که سهله لبخندم به لب نمیاری.شیطون مامانزبان

باهوش مامان خونه مامان جون که بودیم مامانم باهات از تو آشپزخونه حرف میزد و از رو اوپن دالی بازی باهات میکرد شمام تا صدای مامانم رو میشنیدی برمیگشتی سمت اوپن.

خاله جونت که خواهری من باشن برات عیدی یه دامن لی نیم وجبی با یه دست تاپ و دامن گرفتن و تو یه جعبه کادویی خوشگل تقدیمت کردن  که بعدا عکساشو میذارم بقیه بهت پول عیدی دادن.

مامان اصلا علاقه ای به دمرو موندن و غلت زدن نشون نمیدیناراحتآخه گلم باید این ماه بتونی بغلتی

فقط دوست داری بشینی.الان تقریبا میتونی بشینی.وقتی میشونمت تا وقتی دست و پا نزنی یه جا میمونی و تکون نمیخوری ولی اگه تکون بخوری یه وری می افتی رو یه دستت و همینطور لم میدی رو دستت و اطرافو دید میزنی.بعضی وقتام که خسته میشی خودتو سر میدی و به حالت خوابیده در میای.

اصلا به حالت خوابیده علاقه نداری اگه خدایی نکرده کسی تو رو تو بغلش خوابیده نگه داره دست و پا میزنی و تلاش برا اینکه به حالت نشسته در بیای که طرف هم حساب کار دستش میاد و زود شما رو میشونه.

قبلا تر ها تا دستتو میگرفتیم سعی میکردی خودتو  بلند کنی.یه مدت تا کسی دستتو میگرفت تو دستش سرت رو پرت میکردی سمت جلو و میخواستی بشینی.یه کوچولو که گذشت دیگه خانوم تا میل نداشته باشین دستتونو بگیریم هم بلند نمیشین در عوض بدون هیچ اشاره ای بعضی وقتا(هر وقت خودت دلت بخواد) سرتو بلند میکنی و پاهاتم همچنین تا بتونی خودتو بلند کنی.درست عین حرکتی که برا کوچیک کردن شکم میدن.مامان از الان در پی تناسب اندامی؟ 

دیگه کاملا بین چشم ها و دستات تعادل بر قرار شده و میتونی دستتو دقیقا سمت چیزی که میخوای بگیریش پرت کنی و بگیریش تو دستات.

عاشق اون جغجغه نارنجیت هستی که کناراش  دندونی داره.میگیریش بین دستات و دندونی هاش رو میکنی تو دهنت آنچنان ملچ و ملوچ راه میندازی که نگو و نپرس.

اسباب بازی ها و وسایل های خودت رو خوب میشناسی و تا چشمت بهشون می افته بهشون خیره میشی و بهشون میخندیاز خود راضییه سری جلوی یکی از مبل ها نشسته بودیم من شما رو بلند کردم رو هوا طوری که رو مبل رو میدیدی دیدم داری خنده تحویل مبل میدی.برگشتم رو مبل رو نیگا کردم دیدم...... بله خانوم ارگ اشون رو دیده بودن.مامان قربون اون هوش سرشارت گلمماچ

 هر چی رو میگیری تو دستت یه راست میبری سمت دهنت عزیزم.

عاشق لیمو شیرینی.اولین چیزی که خوردی لیمو شیرین بود.اونم برا این که تا ما میوه میخوردیم چشمت به ما بود بوشم که می اومد بهت دادیم البته اوایل من یه کوچولو از آبش رو که تو انگشتم زدم بهت دادم که با استقبال شما روبرو شد.دیگه الان یه قاچ کوجولو میگیریم جلوی دهنت که با مهارت آبش رو میکشی و میخوری.تا الان  یه کوچولو ماست مزه کردی بابا جون(بابای من)بهت دادن.بستنی وانیلی ساده هم یه کوچولو بابا بهت داده.اون اولا بابا از ذوق لیموشیرین خوردنت پرتقال و حتی کیوی (که خیلی خطرناکه و بعد از 2 سالگی توصیه میشه هم بهت داد) که خوردی ولی بعدش تا اون رنگدونه هاش رو بیرون نمیریختی راحت نمیشدی(معده کوچولوت اذیت میشه خوب).واااااااااااااااااای وقتی بهت آب کیوی داده بود اونم یه قطره ها عزیزم تا صبح 3 بار بالا آوردی تا معدت خالی شد آخرش سبز بالا آوردی که من و بابا هم کلی نگران شدیم.تا اینکه آخرش صبح اون روز من یادم اومد که کیوی خوردی و از اونه که بچم شب تا صبح اذیت شده.با صداهای سرفه تو بیدار میشدم بلندت میکردم بالا میاوردی باز میخوابیدی.همین طور تا صبح 3 بار تکرار شد تا معدت خالی شد و آروم و راحت خوابیدی.از اون به بعد میوه دیگه ای بهت ندادیم.لیموشیرینم چون رنگدانه نداره و اذیتت نمیکرد بهت دادیم.یه نوک انگشت آب مرغ مزه کردی.از چیزای آبکی یه ریزه (نوک انگشت) میزنم به زبونت تا با مزه ها آشنا شی گلم.

علاقه داری به دندونی و دوست داری با لثه هات بازی کنی.آب دهنت هم که به راهه شک کردیم شاید مروارید در راهه ولی دکتر گفت نه!زوده هنوز.بعضی وقتا میدم رو یه سیب گاز میزنی.

2-3 روز پیش داشتم با بابام حرف میزدم تلفنی و شمام بنای ناسازگاری گذاشته بودی و بهونه گیری.بغلم بودی.بابام گفت گوشی رو بذار در گوشش گذاشتم و بابام باهات حرف زد.در کمال ناباوری شمام ساکت شدی.قربونت برم طلا خانوم.

2-3 روز اول سرماخوردگیت 2 بار بدجور بالا آوردی.یه بارش آنچنان گلاب به روت استفراغ جهنده ای داشتی که هر چی تو معدت بود بیرون دادی.به قول بابا 1 کیسه فریزر رو پر میکرد(ببخشین اگه حالتون رو بهم زدم).بغل من بودی و سر تا پای من رو خرابکاری کردی.من به جهنم فرشای مامان جون رو بگو.خلاصه یه راست من و شما راهی حموم شدیم دیگه.

 

الان از خواب بیدار شدی جلو میز تو بغلمی.نایلون رومیزی رو گرفتی و بردی تو دهنت.دختر شکموی من خدا کنه غذاهاتم در آینده با همین اشتها بخوری و بدقلقی نکنی.نایلون رو ازت گرفتم هجوم بردی سمت مچ دست منتعجبو با اون لثه های بی دندونت آنچنان فشاری میاری که نگووووووووووووو.

آهنگ" آهویی دارم خوشگله" و" عروسک من چشماتو باز کن وقتی که شب شد اون وقت لالا کن" رو که عروسکت میخونه رو خیلی دوست داری و با اون ساکت میشی.مامان هم این آهنگ هارو ریخته تو گوشیش و برا آروم کردنت ازشون استفاده میکنه.وقتی میخوام رو پاهام بخوابونمت و نق و نوق میکنی روشنش میکنم ساکت میشی و گوش میدی بهش.بعد از چند لحظه خاموش میکنم که چشات قیری ویری میره و بعد از چند لحظه به خواب میری.وقتی گریه میکنی تا این آهنگارو میذارم در گوشت ساکت میشی.خدارو شکر که طریقه آروم کردنت رو پیدا کردم.البته اینم بگم ها اون روز که گوشت درد میکرد با هر راهی که بلد بودیم ساکت نشدی که نشدی .الهی قربونت برم که اینقده درد داشتی.

موقع گریه اشکات مثل سیل روون میشن.مثل مامانت.

اسمت رو خوب میشناسی.

طرف صداها رو دیگه میتونی خوب تشخیص بدی.

عاشقتم مامان.عاشق اون دستای کوچولوی تپل مپلت.عاشق اون چشای شیطون بلات وقتی خیره میشی تو چشام.عاشق اون پاهات با ناخونای لاک زده توسط مامان جون.عاشق اون لپ های سفت ات.عاشق اون بینی ریزه و دهن کومچولوتم.قربون اون موهای خرمایی همیشه پریشون که میرن تو چشای خوشگلت.عاشق اون گوشای ببلیت ام با اون نگین های بنفش.با تمام وجودم فدای سر تا پای دوست داشتنیت ای بهترین هدیه خداوند در سال 90.

پاورقی: کارای ترنم در هفته آخر از ماه 4 و هفته اول از ما 5 (هفته آخر اسفند 90 و هفته اول بهار 91)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان رومینا
9 فروردین 91 12:40
آخی این کوشولوی ما سرما خورده مامانش گوش باباییشو بکش که سرماخوردگیشو داد به ترنمی.قربون این شیطونی هاش.رومینا هم دقیقا همین شیطنتا رو میکرد و الان هم هنوز ادامه داره.ایشالا خدا حفظش کنه این دخملی نازو.مامانش زودی عکسا رو بذار ما منتظریم
آتـــریـســـا جـون
9 فروردین 91 18:51
روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون روزای دوسـت داشـتـنـی آتـــریـســا جـون آپـــــــــــــمممممممممممممممممـــــــــــــ
مهسا
9 فروردین 91 19:43
سلام مامانی ترنم جون بوس قربون دختری برم من ترنم جون مبارک باشه گوشت رو سوراخ کردی خداروشکر که اذیت نشدی عسلم خداروشکر که سرما خوردگیت بهتر شده حسابی مامان رو ترسوندی عسلم انشاا.... هیچ وقت مریض نشی خوشگل من فدای دستای نازت می بوسمت گلم
مامانی درسا
10 فروردین 91 2:10
ای جانم ترنمی . مامانش عکس جدید از ترنمی برامون بذار راستی درسایی هم بهتره و خداروشکر که دخملی هم خوبه .
مامان یکتا
10 فروردین 91 11:32
سلام عزیزم سال نو مبارک. اووووووووووووو چه همه کار یاد گرفته ترنم جونی. همین دو هفته که نبودی کلی پیشرفت کردی خاله. انشالله هرچه زودتر خوب خوب بشی. ماهم منتظر عکسات.
مامان ساینا
13 فروردین 91 11:17
سلام به ترنم جونی و مامانیش. چقدر کارای حدید یادگرفتی خاله جون. این آهنگ آهویی دارم خوشگله رو ساینا هم خیلی دوست داره. راستی مامانیش مرکبات زیر یکسال نباید بدی.