تازگیا چه خبر؟
سلام دلبرکم.سلام یکی یه دونم .سلام بی نظیر ترین برا مامان و بابا.
بابا امروزم از 7 صبح رفته سر کار اما قول داده ظهر بیاد
گل دخترم دیروز رفتیم با پولایی که برات جمع شده بود از هدایا و عیدی هات یه زنجیر سفید طلا گرفتیم. البته برات خیلی بزرگ و ضخیمه ها.برا پس انداز گرفتیم دیگه نه برا استفادت که.مبارکت باشه خانوم گل.
عزیز دلم خیلی از خاله ها جویای احوالت بودن و برا ت دعا کردن که ازشون تشکر میکنم.
اندر احوالاتت بگم که خدا رو شکر از بعد از آمپول زدنت دیگه تب نکردی و خدا رو شکر خوبی اما چون داروهات ادامه دارن و حداقل باید 1 هفته بخوری یه مقدار(که چه عرض کنم یه خورده بیشتر از اون) کسلی(من میگم بچم گیج میزنه.عمه انقدر خندیده به این حرفم)آخه دیروز صبحی عمه و مامان بزرگ اومدن دیدنت هر چقدر باهات حرف زدن و تلاش برا خندوندنت لب از لب باز نکردی.
عصر بابا که از سر کار برگشت حدودای 7:30 رفتیم بازار طلا .حدود 1 ساعتی طول کشید اما ماشالله جیکت در نیومد و با کنجکاوی اطراف رو دید میزدی.تازه تو طلا فروشی که تو جلوی ویترین بودیم داشتی مداد فروشنده رو از جاچسبی رو میزش برمیداشتی.فکر کناگه فروشنده نمیدید برده بودی تو دهنت.آخراش که زیاد تو مغازه معطل شدیم از گرما زیر چشات عرق کرده بودن و کلافه شده بودی و کم کم صدات داشت در میومد که خدا رو شکر کارمون تموم شد و اومدیم بیرون که با دیدن اطراف بازم شروع کردی به دید زدن و آروم شدی.
بعد رفتیم خونه مامان بزرگ.بابا بزرگ هم خونه بود و دراز کشیده بود شمام رفتی بغلش دراز کشیدی و کلی براش دلبری کردی و خندیدی.ماشالله(انگار نه انگار همین شما بودی که با یه من عسل نمیشد خوردت).
انقده بلا شدی که نگو مخصوصا تو خوردن.عاشق اینی یه خوردنی بدیم بهت.با اون لثه های بی دندونت داغونش میکنی.
چهارشنبه ای یه کوچولو هندونه گرفته بودم تو دستم برات و شمام با اون لثه هاب بی دندونت بهش فشار میاوردی تا آب هندونه بره تو دهنت.آنچنان فشاری بهش آوردی که 2 تیکه شد و اگه یکم دیر جنبیده بودم میپرید تو گلوت.خدا رو شکر به خیر گذشت.کلی ترسوندیم.از اون به بعد دیگه یه تیکه شو برات له میکنم و آبش رو با قاشق میدم میخوری.
4-5 روزی میشه که دستات رو تو هم قلاب میکنی و با هم بالا پایین و اینور اونور میبریشون.
وقتی که چیزی رو جلوت میگیرم با اون دستی میگیریش که شیئ بهش نزدیکتره.
یه مدت فقط به پشتت میخوابیدی اما در طول چند روز اخیر یکی دو بار به پهلو خوابیده رصد شدین.
فکر کن حتی شیر خوردنی هم به پشت میخوابی و فقط سرت رو به راست یا چپ میچرخونی.آخه گردن کوچولوت درد نمیکنه عسلم؟
بعضی وقتا وقتی میخوای بچرخی به سمای هر دو پات رو با هر دودستت میگیری و با یه پرتاب میری به اون سمت.فکر کنم داری تمرین میکنی بغلتی.مامانی تلاشت برا نشستن بیشتر از غلته
دیگه جونم برات بگه
وقتی بغل میشینی آروم و قرار نداری که .همش دست و پا میزنی و خودت رو سر میدی پایین. این بار میخوای راه بریآخه تو ژنت هست.والله من که 6 ماهگی راه رفتم بابا هم 7 ماهگی
آخه عزیز دلم- مامان جان عجله نکن به نوبت.اول غلت رو یاد بگیر بعد.میترسم اصلا غلت نزنی.
وقتی روزا تو تشکچه اختصاصیتون لم میدین یکم میشینی بعد دقیقا شیرجه به اون یه تیکه جایی که بالش نداره گوشه دیوار.یکم تو اون حالت میمونی بعدش گریه سر میدی.
دیگه نمیشه یه لحظه ازت چشم برداشت که شیطونکم.ماشالله روز به روز بلاتر از دیروز.
وقتی دور و برت کسی باشه قید شیر خوردن رو میزنی.
موقع خواب اگه یه ریزه هوا گرم باشه کلافه میشی.
به مامان رفتی باید پاهات بیرون از پتو باشن.اگه خدایی نکرده یادم بره و رو پاهات رو بکشم اونقده دست و پا میزنی تا پتو از روت کنار بره.بعضی وقتا میبینم لطف فرمودین و پتو زیرتونه و خواب تشریف دارین
اتاقت رو خیلی دوست داری.تا میبرمت تو اتاقت لبخند میزنی و به تک تک زوایای اتاق نیگا میکنی.تو این حالت میخوام بخورمت.
بعضی موقع ها میبرم میذارم تو کالسکه تو اتاقت و عروسک آواز خون(آهنگ های عروسک+اهویی رو میخونه) رو هم میذارم بغلت و میذارم حدود 5 دیقه ای تنها بمونی تا به اتاقت عادت کنی.البته یواشکی سر میزنم بهت.
شربت سفلکسیم رو با یه مصیبتی میخوری که نگو.صد بار میدیش بیرون تا قورتش بدی
رو تشکچه تعویضت وقتی شلوارت رو در میارم دائما دستات به پاهاته و با انگشای پات بازی میکنی.
بعضی وقتا که حوصلت سر میره میبرمت از پنجره آشپزخونه بیرون رو نیگا میکنی همچین با کیف و دقت نگاه میکنی که از دیدنت تو اون حالت کلی لذت میبرم.
الان دیگه موقعی که ایستاده نگهت میداریم قدمای بیشتری بر میداری و دوست داری تا جایی که دیوار نیومده جلوت پیش بری.آفرین دختری زرنگم.ماشالله بهت و خدایا شکرت.
خدایا ازت ممنونم که این فرشته ی کوچولوت رو به ما دادی تا بیشتر و بیشتر به یادت باشم و یادت کنم.
این شعریه که من و بابایی برا هم میخوندیم و عبارت داخل پرانتز رو هر کدوممون سعی میکردیم زودتر به اون یکی بگه.الان از طرف هر دو مون و هم نوا با هم تقدیم به تو عزیزترینمون.
دوست دارم یه عولمه هر چی بگم بازم کمه نه یکی نه دو تا هوار تا قد تموم دنیا (یه میلون برابر تو ).