ترنم ترنم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

آروم جون مامان و بابا: ترنم

تازگیا چه خبر؟

1391/1/25 9:04
1,070 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دلبرکم.بغلسلام یکی یه دونم .سلام بی نظیر ترین برا مامان و بابا.ماچ

بابا امروزم از 7 صبح رفته سر کار اما قول داده ظهر بیاداز خود راضی

گل دخترم دیروز رفتیم با پولایی که برات جمع شده بود از هدایا و عیدی هات یه زنجیر سفید طلا گرفتیم. البته برات خیلی بزرگ و ضخیمه ها.برا پس انداز گرفتیم دیگه نه برا استفادت که.مبارکت باشه خانوم گل.بغلماچقلب

عزیز دلم خیلی از خاله ها جویای احوالت بودن و برا ت دعا کردن که ازشون تشکر میکنم.

اندر احوالاتت بگم که خدا رو شکر از بعد از آمپول زدنت دیگه تب نکردی و خدا رو شکر خوبی اما چون داروهات ادامه دارن و حداقل باید 1 هفته بخوری یه مقدار(که چه عرض کنم یه خورده بیشتر از اون) کسلی(من میگم بچم گیج میزنه.عمه انقدر خندیده به این حرفم)آخه دیروز صبحی عمه و مامان بزرگ اومدن دیدنت هر چقدر باهات حرف زدن و تلاش برا خندوندنت لب از لب باز نکردی.

عصر بابا که از سر کار برگشت حدودای 7:30 رفتیم بازار طلا .حدود 1 ساعتی طول کشید اما ماشالله جیکت در نیومد و با کنجکاوی اطراف رو دید میزدی.تازه تو طلا فروشی که تو جلوی ویترین بودیم داشتی مداد فروشنده رو از جاچسبی رو میزش برمیداشتی.فکر کنتعجباگه فروشنده نمیدید برده بودی تو دهنت.آخراش که زیاد تو مغازه معطل شدیم از گرما زیر چشات عرق کرده بودن و کلافه شده بودی و کم کم صدات داشت در میومد که خدا رو شکر کارمون تموم شد و اومدیم بیرون که با دیدن اطراف بازم شروع کردی به دید زدن و آروم شدیماچ.

بعد رفتیم خونه مامان بزرگ.بابا بزرگ هم خونه بود و دراز کشیده بود شمام رفتی بغلش دراز کشیدی و کلی براش دلبری کردی و خندیدی.ماشالله(انگار نه انگار همین شما بودی که با یه من عسل نمیشد خوردت).

انقده بلا شدی که نگو مخصوصا تو خوردن.عاشق اینی یه خوردنی بدیم بهت.با اون لثه های بی دندونت داغونش میکنی.

چهارشنبه ای یه کوچولو هندونه گرفته بودم تو دستم برات و شمام با اون لثه هاب بی دندونت بهش فشار میاوردی تا آب هندونه بره تو دهنت.آنچنان فشاری بهش آوردی که 2 تیکه شد و اگه یکم دیر جنبیده بودم میپرید تو گلوت.تعجبخدا رو شکر به خیر گذشت.کلی ترسوندیم.از اون به بعد دیگه یه تیکه شو برات له میکنم و آبش رو  با قاشق میدم میخوری.

4-5 روزی میشه که دستات رو تو هم قلاب میکنی و با هم بالا پایین و اینور اونور میبریشون.

وقتی که چیزی رو جلوت میگیرم با اون دستی میگیریش که شیئ بهش نزدیکتره.

یه مدت فقط به پشتت میخوابیدی اما در طول چند روز اخیر یکی دو بار به پهلو خوابیده رصد شدین.

فکر کن حتی شیر خوردنی هم به پشت میخوابی و فقط سرت رو به راست یا چپ میچرخونی.آخه گردن کوچولوت درد نمیکنه عسلم؟

بعضی وقتا وقتی میخوای بچرخی به سمای هر دو پات رو با هر دودستت میگیری و با یه پرتاب میری به اون سمت.فکر کنم داری تمرین میکنی بغلتی.مامانی تلاشت برا نشستن بیشتر از غلتهوقت تمام

دیگه جونم برات بگه

وقتی بغل میشینی آروم و قرار نداری که .همش دست و پا میزنی و خودت رو سر میدی پایین. این بار میخوای راه بریمژهآخه تو ژنت هست.چشمکوالله من که 6 ماهگی راه رفتم بابا هم 7 ماهگی

 

آخه عزیز دلم- مامان جان عجله نکن به نوبت.اول غلت رو یاد بگیر بعد.میترسم اصلا غلت نزنی. گریه

وقتی روزا تو تشکچه اختصاصیتون لم میدین یکم میشینی بعد دقیقا شیرجه به اون یه تیکه جایی که بالش نداره گوشه دیوار.یکم تو اون حالت میمونی بعدش گریه سر میدی.

دیگه نمیشه یه لحظه ازت چشم برداشت که شیطونکم.ماشالله روز به روز بلاتر از دیروز.

وقتی دور و برت کسی باشه قید شیر خوردن رو میزنی.

موقع خواب اگه یه ریزه هوا گرم باشه کلافه میشی.

به مامان رفتی باید پاهات بیرون از پتو باشن.اگه خدایی نکرده یادم بره و رو پاهات رو بکشم اونقده دست و پا میزنی تا پتو از روت کنار بره.بعضی وقتا میبینم لطف فرمودین و پتو زیرتونه و خواب تشریف داریننیشخند

اتاقت رو خیلی دوست داری.تا میبرمت تو اتاقت لبخند میزنی و به تک تک زوایای اتاق نیگا میکنی.تو این حالت میخوام بخورمت.

بعضی موقع ها میبرم میذارم تو کالسکه تو اتاقت و عروسک آواز خون(آهنگ های عروسک+اهویی رو میخونه) رو هم میذارم بغلت و میذارم حدود 5 دیقه ای تنها بمونی تا به اتاقت عادت کنی.البته یواشکی سر میزنم بهت.فرشته

شربت سفلکسیم رو با یه مصیبتی میخوری که نگو.صد بار میدیش بیرون تا قورتش بدیسبز

رو تشکچه تعویضت وقتی شلوارت رو در میارم دائما دستات به پاهاته و با انگشای پات بازی میکنی.لبخند

بعضی وقتا که حوصلت سر میره میبرمت از پنجره آشپزخونه بیرون رو نیگا میکنی همچین با کیف و دقت نگاه میکنی که از دیدنت تو اون حالت کلی لذت میبرم.ماچ

الان دیگه موقعی که ایستاده نگهت میداریم قدمای بیشتری بر میداری و دوست داری تا جایی که دیوار نیومده جلوت پیش بری.آفرین دختری زرنگم.ماشالله بهت و خدایا شکرت.

خدایا ازت ممنونم که این فرشته ی کوچولوت رو به ما دادی تا بیشتر و بیشتر به یادت باشم و یادت کنم.

این شعریه که من و بابایی برا هم میخوندیم و عبارت داخل پرانتز رو هر کدوممون سعی میکردیم زودتر به اون یکی بگه.الان از طرف هر دو مون و هم نوا با هم تقدیم به تو عزیزترینمون.

دوست دارم یه عولمه هر چی بگم بازم کمه نه یکی نه دو تا هوار تا قد تموم دنیا (یه میلون برابر تو ).

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مامان ساینا
25 فروردین 91 9:46
ای جانممم. تک تک جمله هایی که مامانی نوشته رو تصور می کنم و لذت می برم ترنم جونم. چقدر کارها یاد گرفتی. دلبری هم که بلدی خاله جون




مامان بردیا
26 فروردین 91 13:33
ناز ناز خانوم زنجیر طلا مبارکت باشه خاله، در ضمن خیلی مامان خوبی داری که با حوصله ریز همه کارهات رو برات می نویسه ، منم باید یاد بگیرم


ممنونم خاله.لطف دارین.
رها
26 فروردین 91 14:25
سلام ترنمم،عزیز دلم،خوبی؟آفرین به تو که اینقدر دختر خوب و نازی هستی و زود زود داری ناقلا میشی هزار ماشاالله عاشقتم عزیزم خاله جون شما هم خیلی خوبید که اینقدر به دخملیتون توجه میکنید
رها
26 فروردین 91 14:27
...::دنیای نینی ها::... منتظر حضور گرمتان هستیم... www.ninitopoli.mihanblog.com
نایسل
26 فروردین 91 19:17
قربونش بشممم من مامانش راست میگی مرسی از حرفات آروومم کرد آره راست میگی منم چیزی نمیگم واسه همین میام نت خودمو خالی میکنم دوست دارم
مهسا
26 فروردین 91 20:13
قربونت برم من ترنم جون خاله رو ببخش که دیر اومدم و کلی از مطالب وبترو نخوندم وکامنت نزاشتم یه کوچولو درسام زیاده خاله جون ولی بدون همیشه به فکر تم ودوست دارم عسل خاله بوسسسسسس
مهسا
26 فروردین 91 20:14
راستی یادم رفت خانومی زنجیر طلا مبارک انشا ا.... همیشه سلامت باشی عسلم
مامان دینا جون
26 فروردین 91 21:44
زنجیر طلا مبارک خوشگل خانوم.انشالا طلای عروسیتو بخری نانازم.خوشحالم که حالت بهتره.بوس
یاسی خاله هیلدا
26 فروردین 91 22:23
ماشالا ترنم جون .افرین خاله که اینقدر بزرگ شدی .و دختر خوبی هستی. مامانش پس عکساش کو؟؟؟ زنجیرت مبارک خوشگل خانومی
مامانی درسا
27 فروردین 91 1:27
مامانی خیلی خبر ..... عزیز خاله قربونت برم که مثل درسایی متغیری یه وقت خندرو و یه وقت ..... خداروشکر که خوب شدی انشاالله دیگه مریض نشی